جزئیات بازداشت خانوادە جانباختگان

یکی از شاهدان عینی کە خود نیز بین بازداشت شدگان بودە جزئیات بازداشت خانوادەها را بازگو می‌کند و می‌گوید: حسن امینی، آرمان حبیبی، هاشم ساعدی، احمد رحیمی، عبدالرحمن نصری پدر متین نصری، صدیق بهمنی پدر شاهو بهمنی ب همراە دو رانندە مینی‌بوس بازداشت هستند.

سنە - خانوادەەهای جانباختگان در راە بازگشت از سفر خود کە بە قصد دیدار با خانوادەی جانباختگان سقز و بوکان انجام شد بازداشت شدند، و بعضی از آنها هنوز در بازداشت به سر می‌برند. ماجرای این اتفاقات را از زبان یکی از اعضای خانوادەی جانباختگان با هویت س.م جویا شدیم.

این شاهد عینی می‌گوید: روز پنج شنبه به همراه تمام خانواده‌های دیگر در شهر سنه به سمت سقز به راه افتادیم و خانوادەی شهدای شهر دهگلان و دیواندره نیز به ما ملحق شدند ما در دو مینی بوس و تقریبا چهل نفر بودیم و بعضی از ما نیز با ماشین خود به راه افتادند ، در میان ما کودکان نیز حضور داشتند و مادران شهدا اینبار تنها نبودند بلکه به همراه پسران و دختران خود  آمده بودند.

وی می‌گوید: مادران شهدا مانند همیشه جامانه( دستمال کوردی) بر سر داشتند و هرکس عکس شهید خود را به همراه داشت، به آرامگاه سقز و بوکان رفتیم و در آنجا سر مزار شهیدان و به دیدار خانواده‌های داغدار دیگر رفتیم، تولد یکی از شهدا بود عکس‌هایی در آنجا گرفته شد و شعارهایی داده شد و یاد و نام شهید را گرامی داشتیم. ما آنچه را که می‌خواستیم انجام دادیم و در راه بازگشت در بوکان ماموران همەی ما، کسانی که در دو مینی بوس بودند را گرفتند همەی ما خانواده‌های شهدای سنه بودیم از ساعت شش عصر تا دوازده شب در حیاط بازداشتگاه ما را نگه داشتند، از ما عکس می‌گرفتند، مهر و امضا می‌گرفتند و...

س.م می‌گوید: تمام وسایل ما را پخش زمین کردند و همه را با دقت گشتند و گوشی‌های ما را نگه داشتند و هرکس گوشی نداشت یا گوشی خود را نزد کسانی که در خودروهای شخصی بودند جا گذاشته بود مورد بازخواست قرار می‌گرفت که چطور گوشی ندارید مگر می‌شود و.... یا چطور کیف ندارید و بدون کیف آمده‌اید و مدام از ما سوال می‌پرسیدند و به دنبال کوچکترین سرنخ از ما بودند و به دنبال کوچکترین آتو از ما بودند گوشی‌های ما را گرفته بودند و نمی‌توانستیم از همدیگر خبر بگیریم زیرا ما پراکنده شده بودیم و بعضی از ما در خودروهای شخصی بودند که بازداشت نشدند و هرچقدر هم اصرار می‌کردیم به ما گوشی نمی‌دادند که خبر بدهیم.

وی ادامه می‌دهد: ما شش ساعت را آنجا بودیم در حالیکه بچەی چهار ساله نیز به همراه داشتیم اما بچەها به قدری شعور بالایی داشتند که یکی از ماموران به یکی از بچه‌ها یک شکلات داد اما آن بچه قبول نکرد و گفت نمی‌خورم آن را سمی کرده‌ای و با خنده می‌گوید: مامور را با خاک یکسان کرد.

او ادامە می‌دهد: و به یکی دیگر از بچه‌ها که خواهر متین نصری بود گفتند چرا لباس پسرانه پوشیده‌ای و او در جواب گفت زیرا شما تنها برادر من را کشتید و من مجبورم پسر خانواده باشم.. و هر جوابی که می‌شنیدند مانند پتکی بود بر سرشان. ما تمام آن شش ساعت را هیچ چیزی نخوردیم و از دست آنها چیزی قبول نکردیم و وقتی چای تعارف می‌کردند می‌گفتیم که ما چیزی از شما قبول نمی‌کنیم و آنها حسابی کفری می‌شدند.

این شاهد عینی همچنین اضافه کرد: یکی از آنها جامانەی یکی از ما را گرفت و زیر پا انداخت و آن را با پا لگد کرد و گفت این جامانه چیست که شماها چندین سال است سر می‌کنید و تا حالا هم نتوانسته‌اید هیچ غلطی بکنید، و یکی دیگر گفت که چرا اینجا می‌آیید بروید شهر خودتان هر کاری می‌خواهید بکنید و مراسماتتان را آنجا انجام دهید.

وی می‌گوید بسیاری از آنها ترکی حرف می‌زدند و بعضی هم کوردی، وقتی می‌دیدند که ما خانوادەی شهدا از لحاظ روحی چقدر به هم نزدیکیم همدیگر را بغل می‌کنیم و گریه می‌کنیم و بهم روحیه می‌دهیم و در کنار هم هستیم، خود را می‌باختند زیرا دریافتند که آنها این نزدیکی را باهم ندارند و نمی‌توانند مانند ما روی یکدیگر حساب بکنند و این دودلی را از چشمان آنها دریافتیم که چقدر مجبور و مردد هستند اما مامورند و معذور... و این را می‌شد در رفتار یکی از آنها بیشتر حس کرد که چقدر با احترام رفتار می‌کرد و گوشی خود را به ما داد تا تماس بگیریم و وقتی به ما نگاه می‌کرد اشکش جاری می‌شد و دزدکی اشک‌هایش را پاک می‌کرد.

س.م تاکید می‌کند: در کل خودشان می‌دانستند که کاری از آنها ساخته نیست بلکه فقط داشتند ما را به خیال خودشان می‌ترسانند و وظیفه‌شان هم همین بود کار بکنند که دیگر خانواده‌ها به دیدار یکدیگر نروند و به شهرهای دیگر سفر نکنند.

وی در ادامه بیان داشت: ما زنان را آزاد کردند اما نگذاشتند با مینی بوس‌ها برگردیم و راننده‌ها را نیز بازداشت کردند و از آنها پرسیده بودند که چه کسی با شما هماهنگ کرده است آنها نیز اسم حسن امینی برادر شهید محمد امینی را داده بودند که منجر به بازداشت وی شد، و گوشی‌های آنها را برای چک کردن تماس‌ها و پیام‌ها می‌گشتند. آخر سر ما زنان و بچه‌ها مجبور شدیم آخرهای شب ماشین کرایه کنیم و از بوکان برگردیم.

س.م می‌گوید: اکنون هشت نفر از مردان در بازداشت بە سر می‌برند کە شامل حسن امینی برادر شهید محمد امینی، آرمان حبیبی برادر آرام حبیبی، هاشم ساعدی پدر سارینا ساعدی، احمد رحیمی پدر یحیی رحیمی، عبدالرحمن نصری پدر متین نصری، صدیق بهمنی پدر شاهو بهمنی، و دو نفر راننده مینی بوس به اسم جمال و جمیل ۴٠ و ۵٠ سالە در بازداشت بە سر می‌برند، کە بە خانوادەهای آنها گفته شده برای آزادی آنها باید سند آماده کنند که بسیاری از خانواده‌ها هیچ سندی ندارند.

وی می‌گوید: ما امروز بە سنە رسیدیم و بعضی از مادران از لحاظ روحی حال خوبی ندارند و بسیاری از آنها مریض هستند و سن بالایی دارند و چنین اتفاقاتی برای آنها بعد از شهید شدن بچه‌های شان شوک بزرگی محسوب می‌شود و آنها نگران فرزندان دربندشان هستند، لازم به ذکر است که صدیق بهمنی پدر شهید شاهو بیماری گلو و حنجره دارد.