جلاد نقره سلمان بازداشت شد؛ چشم امید زنان به عدالت
پس از بازداشت جلاد نقرە سلمان، زنان خواستار پاسخگویی و اجرای عدالت شدند. قتحه علی محمود از بازماندگان این زندان، بخشی از خاطرات تلخ خود از زندان را برای ما بازگو کرده و از پیکرهایی سخن میگوید کە عجاج تِکریتی جلو سگهای بیابان انداخت.

مهربان سلام
حلبچه – حلبچه در خاطره جمعی خلق کورد زخمی عمیق است که هرگز التیام نمییابد. کسانی که شاهد عملیات انفال و نسلکشی حلبچه بودند، آن روزهای سیاه را هرگز فراموش نمیکنند.
در سال ۱۹۸۸ میلادی، رژیم بعث اجرای عملیات انفال را در قالب هشت مرحله نظامی آغاز کرد. سیاست پاکسازی قومی کوردها به صورت سیستماتیک آغاز شد و هدف آن نابودی کامل روستاهای کوردستان بود.
بر اساس گفتههای بازماندگان انفال، تمام بازداشتشدگان را ابتدا در منطقهی توپزاوا جمع کردند؛ سپس جوانان را جدا کرده و زنان، کودکان و افراد مسن را از بقیه جدا کردند. جوانان را سمت چالههای مرگ هدایت میکردند و عدهای را به زندان ترسناک نقره سلمان که در بین کوردها با عنوان نوگره سلمان شناخته میشود، میبردند.
بازداشتشدگانی که در زندان نقره سلمان نگهداری شدند، بیش از پنج ماه در اسارت بودند. سپس اکثر خانوادههای حلبچه که از ایران باز میگشتند، به این زندان منتقل شدند. هزاران تن در زندان نقره سلمان تحت شکنجهی مستقیم جلاد موسوم به «عجاج تِکریتی»، سرپرست زندان، قرار گرفتند.
جلاد زندان نقره سلمان، عجاج تِکریتی، بازداشت شد
۳۱ ژوئیه، عجاج تِکریتی که بهعنوان «جلاد نقره سلمان» شناخته میشد، بازداشت شد. این خبر بار دیگر خاطرات مردم حلبچه که به فراموشی سپرده شده بود را زنده کرد. داستانهای تراژیکی از زندان نقره سلمان دوباره در ذهن همه زنده شد. بازماندگان قربانیان با امید به عدالت، چشمانتظار محاکمهی این عامل جنایت شدند.
مشخص شد که این جلاد، علیه مردمان گرمیان، بارزان و حلبچه جرایم بسیاری مرتکب شده است. تصمیم گرفته شد که فردا ۳ آگوست ۲۰۲۵، درخواست بررسی ادعاهای جنایتآمیز علیه او توسط وزارت شهدا و امور اطفال حکومت اقلیم کوردستان در پروندهی او مورد بررسی قرار گیرد.
«پیکرها را به سگهای سیاه بیابان میسپردند»
قتحه علی محمود که به دلیل سن زیاد بسیاری از اتفاقات را فراموش کرده اما به یاد آن دوران هرچه در توان داشته به زبان آورد: «عجاج احمد حردان تِکریتی، جلاد انفال بود. در آن روزها سه یا چهار پیکر را با دستان خود میشستم و دفن میکردیم. اکثراً زن و کودک بودند. آب را جهت شستوشوی پیکرها، با پول میگرفتیم. پیکر را با لباس تنشان دفن میکردند. برخی پیکرها را جلوی سگهای سیاه میانداختند.»
قتحه، مادرِ سه شهید، با حسرت گفت: «رنج ما بسیار است، شاید در روز قیامت عدالت را ببینیم. هنگامی که عجاج وارد زندان نقره سلمان میشد با خشونت با ما رفتار میکرد، براثر ضربات سنگین او بیهوش میشدیم. لباس سفید تنش داشت و هیچکس جرئت نداشت خود را مخفی کند. بسیاری از مردم حلبچه و قردهداغ در زندان نقره سلمان کشته شدند و جنازههایشان را جلوی سگهای سیاه انداختند.»
قتحه آن چه را با چشمان خود در زندان دیده است بازگو میکند و میگوید: «با زنان و مردان جوان با قساوت رفتار میکرد. یک پسر جوان را با لگد به گودال فاضلاب پرتاب کردند و او را در همانجا کتک زدند. ظلمی که به زنان شد توصیفناپذیر است؛ هرچقدر از آن درد بگوییم، کم است.»