فمینیستهای ترک: قیام فمینیستى اخیر با توان تبدیل شدن به یک انقلاب فمینیستى فراگیر، نمود اندیشه اینترسکشنالیتی است
جمعی از فمینیستهای اینترسکشنال با انتشار بیانیەای مبنی بە قیام اخیر خلقهای ایران علیە نظام مردسالار و سرکوبگر جمهوری اسلامی «تاریخ معاصر ایران، تاریخ مبارزه و مقاومت جنبشهای آزادیخواهانه در برابر دولتهای مرکزگرا، استبدادی و مردسالار است.»

مرکز خبر- در واکنش بە قیام سراسری و خشونتهای وحشیانەی جمهوری اسلامی علیە قیامکنندگان جمعی از فمینیستهای اینترسکشنال ترک در ایران و در تبعید بیانەای را منتشر کردند کە متن کامل این بیانیە بە شرح زیر میباشد:
«از دیدگاه ما فمینیستهای اینترسکشنال ترک ساکن ایران و در تبعید، تجربیات زنان از مردسالاری در تقاطع با طبقه، اتنیک/ملیت، گرایش جنسی، سبک زندگی، وضعیت سلامت، گروه سنی و… که زنان به آن تعلق دارند، متفاوت می گردد. بر اساس این تعلقهاست که اراده آزاد، بدن، عاملیت، هویت، تصمیم گیری، حافظه تاریخی و جنبشهای مستقل زنان به طرق مختلف در معرض سلطه و خشونت مردسالاری قرار میگیرد.
دولت مرکزگرای مردسالار با پشتیبانی سیاستها و گفتمانهای نژادپرستانه، جنسیتی و همجنسگراستیزانه سعی در شکلدهی به هویت زنان و محدود کردن قدرت آنها برای تعریف خود دارد. در ایران، چه در دوره پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی، با ساخت تصویر ایدهآل زن ایرانی، از تبلور اراده آزاد زنان برای تعریف هویت خود جلوگیری شده است. در هر دو دوره تفاوت بین زنان حذف یا انکار شده و تنها تصویر طبقه و گروه فرهنگی غالب بازنمایی شده است. بدین ترتیب، تصویرایدهآل زن ایرانی، چه از سوی حکومت و چه از سوی اپوزیسیون مرکزگرا، عموما با قومیت، شهر، طبقه، مذهب و زبان مسلط درهم تنیده شده است. در این تصویر زنانی که مرکزنشین نیستند، به فارسی سخن نمیگویند، متعلق به طبقات مرفه جامعه و یا شیعه نیستند، در چارچوب نقشهای سنتی زنان در ادبیات گروههای مسلط محبوس میمانند. در ایران هم هویت جنسیتی زنان ترک، همانند سایر زنان غیرفارس، توسط دولتها ساخته و بازنمایی شده و هم هویت ترک آنها توسط گروه مسلط به حاشیه رانده، تحقیر شده و با سیاستهای آسیمیلاسیون، مانند آذری، شقه شقه شده است.
دولت مرکزگرای مردسالار علاوه بر هویت، سعی در نابودی تاریخ زنان دارد تا این آگاهی کاذب را ایجاد کند که زنان همیشه در موقعیتی فرودست قرار داشتهاند و توان تغییر این وضعیت را ندارند. با این حال میدانیم که به کار بردن اصطلاح فمینیست که گام مهمی در تاریخ مبارزات زنان در ایران است، برای اولین بار در مجله تجدد توسط دولت خودمختار آزادیستان در دوره خیابانی در آذربایجان رخ داد. فراموش نکردهایم که در سال ۱۳۲۴ در دوره حزب دمکرات آذربایجان برای اولین بار در ایران به زنان حق رأی داده شد. می دانیم که زنان آذربایجانی پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ صدای اعتراض خود را به حجاب اجباری و بنیادگرایی دینی بلند کردند. میدانیم که در سال ۱۳۸۵ زنان ترک به کمپین یک میلیون امضا پیوستند و شانه به شانه دیگر شهرها علیه تبعیض مبارزه کردند. فراموش نکردهایم که زنان آذربایجانی پس از انتشار کاریکاتور نژادپرستانه در سال ۱۳۸۶ در تظاهرات علیه شوونیسم شرکت کردند و در سال ۱۳۹۰ در اعتراضات علیه خشک شدن دریاچه اورمیه سرکوب و بازداشت شدند ولی هیچ صدای درخوری از اپوزیسیون مرکزگرا برنخاست. تاریخ صد ساله مبارزه زنان ترک از طرفی مورد سانسور و سرکوب دولتهای استبدادی قرار گرفته، از طرفی نیز توسط فمینیسم مرکزگرا در ایران نادیده گرفته شده است.
در ناسیونالیسم ایرانی که از سال ۱۳۰۴ به گفتمان رسمی دولت تبدیل شده است، زبانهایی غیر از زبان رسمی به این دلیل که وحدت ملی را تهدید میکنند، ممنوع شدند. در نتیجه این سیاست که یک قرن از سوی دولت پدرسالار و مرکزگرا دنبال میشود، نسل کشی زبانی علیه گروه های غیرفارس صورت گرفته است. نسلکشی زبانی علیه ترکها با ممنوعیت زبان ترکی، مجازات و برچسبزنی ترکها در ایران همراه شده است. تجارب منفی، تحقیر، ناکامیهای ناشی از تحصیل به زبان فارسی، فشار روانی و موقعیت نابرابر زنان ترک در نظام آموزشی تک زبانه، نه تنها منجر به همگون سازی ترک ها و اجبار به فارسی سخن گفتن با کودکان خود شده، بلکه باعث ترک تحصیل و محرومیت آنان از تحصیل شده است. محروم ماندن از آموزش به معنای تقویت مردسالاری، قرار گرفتن دختران در معرض خشونت خانگی و ازدواج در سنین کودکی است. علاوه بر این، کودکانی که نمیتوانند از فرصتهای تحصیلی به طور برابر بهره مند شوند، در آینده در یافتن شغل با مشکل مواجه خواهند شد و محکوم به داشتن یک زندگی وابسته و تابع خواهند بود.
رابطه مرکز – پیرامون مبتنی بر استثمار داخلی در ایران در مهاجرتهای گسترده خود را نشان داده است. توزیع نابرابر سرمایه، توسعه فرصتهای شغلی تنها در استان های مرکزی و رواج بیکاری در مناطق پیرامون، مهاجرت به استان های مرکزی به ویژه تهران در دوره های مختلف در شهرهای آذربایجان را موجب شده است. اولین موج بزرگ این مهاجرتها در پی قحطی فراگیر در آذربایجان بعد از حمله و کشتار در شهرها و روستاهای آذربایجان توسط ارتش تهران در سال ۱۳۲۵ آغاز شد. در ادامه این سیاستهای مبتنی بر استثمار داخلی، تبریز که دومین شهر بزرگ اقتصادی ایران در دوره قاجار بود، استانهای آذربایجان غربی و شرقی و سایر استانها مانند اردبیل، زنجان و قزوین به انتهای جدول توسعه فرستاده شدند. مزید بر این عوامل، خشک شدن دریاچه اورمیه ناشی از سیاستهای رژیم، نه تنها در حال نابودی اقتصاد منطقه است، بلکه سلامت مردم منطقه را با طوفان نمک به خطر جدی انداخته و موج عظیم مهاجرت را با خود به همراه خواهد داشت.
محرومیت شهرهای آذربایجان مانند سایر مناطق پیرامونی ایران، مهاجرت، تخریب محیط زیست، عدم حفظ سرمایه فرهنگی و تاریخی خود در شهرهایی که به آن مهاجرت کردهاند، علاوه بر تسریع سیاست آسیمیلاسیون، فقیر شدن زنان غیر فارس، انزوا، محرومیت از سازوکارهای حمایتی و آسیب پذیری در برابر خشونت خانگی را موجب شده است.
به عنوان فمینیستهاى اینترسکشنال بر این باوریم که قیام فمینیستى اخیر با توان تبدیل شدن به یک انقلاب زنانه و فمینیستى فراگیر، نمود اندیشه اینترسکشنالیتی (درهم تنیدگی و هم افزایی زن بودگی، کرد، سنی، جوان و طبقه متوسط ساکن غیر مرکز) است که فمینیستهاى آذربایجانى بیش از سه دهه بر آن پایفشارى کردهاند. به عنوان فمینیستهاى ترک در کنار دیگر زنان کرد، عرب، بلوچ، لر، گیلک و… باور داریم ستم جنسیتى، ملی، طبقاتی و کوئیرستیزانه فقط با سرنگونى سیستم موجود به عنوان یک دولت مردسالارانه، شوونیستى و بنیادگرا به پایان نخواهد رسید. حافظه تاریخی سرشار از سرکوب و مقاومت ما یادآور آن است که برای تحقق آزادى و عدالت نیازمند به رسمیت شناخته شدن تمامى تفاوتها و شنیده شدن صداى تمامى فرودستان هستیم.
معتقدیم براى تحقق زن، زندگى، آزادى نیازمند تقسیم قدرت و حضور زنان در تمامى مکانیسمهاى تصمیمگیرى هستیم. تلاقى زندگى و آزادى در تبلور و تحقق اراده آزاد، قدرت تصمیم گیرى آزادانه و داشتن حق تعیین سرنوشت است.مىدانیم همانگونه که ستم جنسیتى بدون آزادى بى قید و شرط زنان و داشتن حق تصمیمگیرى در تمامى امور شخصى و سیاسى و برابرى در تمامى حقوق به پایان نخواهد رسید، ستم ملى نیز بدون آزادى بى قید شرط تمامى گروه هاى ملى و ائتنیکى ساکن ایران در داشتن حق تصمیمگیرى بر سرزمین، منابع، هویت، فرهنگ، سیاست و سرنوشت خویش و برابرى کامل در تمامى حقوق من جمله رسمیت یافتن زبانهاى مادرى به پایان نخواهد رسید.
بر این باوریم ستم بر دگرباشان جنسى در طول تاریخ از ریشه دارترین ستمهاست. مىدانیم در جوامع ما و در گفتمانهاى سیاسى هنوز به زبان آوردن هویت و حقوق کوئیرها تابو محسوب شده و این ستم نقطه اشتراک تمامى گروههاى مردسالار است. اما جوامع بدون به رسمیت شناختن هویت و مطالبات کوئیرها از ازدواج رسمى تا زندگى آزادانه بدون تحدید، به معناى واقعى آزاد و در معناى رادیکال آن دموکراتیک نخواهند بود.
مىدانیم ستم طبقاتی در جوامع با سرمایه دارى نژادگرایانه به پایان نخواهد رسید. طبقات فرودست جامعه با شدیدترین نوع ستم، تبعیض و سرکوب درهم تنیده دست به گریبانند. دولت مردسالار، سرمایه دار نژادگرا خشن ترین انواع ازخودبیگانگى را به آنان روا مى دارد.با این درهم تنیدگی سیستمهای سرکوب در ایران، و نیز بحران زیست محیطی، عدم تامین اولیه ترین حقوق معلولان، سالمندان و کودکان در ایران؛ بر این باوریم این سیستم نه توان اصلاح و نه امکان تغییر دارد، تنها راه پایان این ستم سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام کثرتگرا، دموکراتیک و سکولار است.»