با حاکمشدن طالبان، مردم همچنان متواری هستند!
دیروز سهشنبه، ۲۵ مرداد، دومین روز حاکمیت طالبان بر اکثریت مناطق افغانستان و شهر کابل میباشد. با وارد شدن طالبان موج وحشت در بین افغانها ایجاد شده همه به فکر فرار و برای حفظ جانشان از شب گذشته بدینسو به فرودگاه کابل هجوم برده تا به نحوی از انحا خود را از افغانستان بیرون کنند.
بهاران لهیب
کابل -
پس از این که ملیشاهای طالبان به دروازههای شهر کابل رسیدند، تمام نیروهای پلیس و ارتش پیشاپیش لباسهای نظامیشان را از تن بیرون کرده با لباس شخصی به پاسبانی پرداختند ولی اغلب وظیفه را رها کرده و فرار نمودند. فرودگاه کابل که بنابر ناامنیهای چند سال اخیر بیشتر به زندانی میماند تا فرودگاه، و بایست از چندین ایست بازرسی میگذشت تا به داخل آن راه یافت، اما دیگر خبری از پاسبانان پلیس نبود و به همین دلیل چندین هزار تن خود را حتا به خط پرواز فرودگاه کابل رسانده و در صددند خود را به داخل هواپیماهای حامل پرواز دیپلماتهای خارجی و مترجمهای نیروهای آمریکایی انداخته و از افغانستان خارج شوند.
هرچند، ۳۵۰۰ نیروی نظامی آمریکا برای حفظ امنیت فرودگاه کابل فرستاده شدهاند و با شلیکهای هوایی تلاش به متفرقکردن ازدحام میجویند، ولی افغانهایی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، بهسوی هواپیماهای در حال پرواز هجوم میبرند. ویدیوهای دلخراشی در شبکههای اجتماعی ردوبدل میشوند که جمعیت بیشمار هواپیمای ارتش آمریکا را درحالیکه بهسمت خط پرواز در حرکت است را محاصره کرده و عدهای بر در و دیوار آن خزیدهاند. در کلیپ دیگری میبینیم که فردی خود را در قسمت بالای چرخهای هواپیما جا داده است و بعد از اینکه هواپیما ارتفاع میگیرد، فرد مذکور از آنجا به زمین سقوط میکند.
اکنون در بیرون از محوطهی فرودگاه هنوز هم جمعیت چندین هزاری تجمع کردهاند تا شاید فرصتی برای ورود به داخل یابند و سپس در هواپیمای بخزند. از دیشب بدینسو در حدود ۵۰ کودک بنابر ازحادم جمعیت در درون و بیرون فرودگاه جان باختهاند و هنوز هم صدای شلیک گلولهها از داخل فرودگاه به گوش میرسند.
امروز شهر کابل با سکوت مرگبار آغاز شد و شهروندان شهر در سکوت و ترس و وحشت فرو رفتهاند. رسم معمول در افغانستان و بهویژه کابلیان این است که هر صبح وقتی برای خرید صبحانه مانند نان گرم یا ورزش و پیادهروی میروند روی مسایل روز و اوضاع سیاسی کشور با هم گفتگو میکنند. لکن، امروز دیگر خبری از آن گردهمآمدن ها و خندیدنها و صحبتها نبود و همه تلاش میورزیدند تا زودتر به خانههایشان برگردند و هیچ زنی بهجز من در شهر دیده نمیشد.