کارگری دانشجویان در سردخانه‌های اورمیە

یکی از دانشجویان می‌گوید: وقتی بعضی دانشجوها برای تأمین مخارج دانشگاه مجبورند تن به روابط ناخواسته بدهند بعضی مواقع از کارگریم ناراضی نیستم و می‌گویم حداقل به راه‌های بدی گرفتار نشدم و خوشحالم که کار می‌کنم.

لارا گوهری

اورمیە – شهر اورمیە مرکز استان است و اقشار مختلفی از کورد و ترک و ادیان مختلفی را در خود جای‌ داده است و برخلاف شهرهای دیگر هم‌جوار، دانشگاه‌های آن از سراسر ایران دانشجو می‌پذیرد. دانشجویان سراسری، پیام نور، آزاد و غیرانتفاعی در آن درس می‌خوانند. گرانی و تورم دامنگیر دانشجویان نیز شدە و منجر بە ایجاد پدیدەای بە عنوان دانشجوی کارگر شدە است. این دانشجویان  پاره‌وقت یا تمام‌وقت شاغل هستند. حتی افرادی هستند کە بە عنوان پرستار شاغل هستند و شغل دولتی دارند اما مجبورند به کار فصلی بروند و کارگری کنند. دانشجویانی از دانشگاه‌های غیردولتی هستند که خانوادەها از عهدەی مخارج آنها  برنمی‌آیند و این دانشجویان مجبورند کارگری کنند. اقتصاد بیمار، افزایش بیکاری و عدم استخدام جوانان آنها را ناچار کردە تن به شغل‌های با درآمد کم بدهند، چرا کە حتی اگر استخدامی وجود داشتە باشد بە فرزندان خانوادەهای وابستە بە حکومت از جملە نیروهای مسلح، جانباز و کشتە شدگان حکومتی تعلق می‌گیرد.

با تعدادی از دانشجویان کارگر مصاحبەای انجام دادیم و از آنها در مورد شرایط کار سوال کردیم. دانشجوهایی کە خستە بە نظر می‌آیند اما مصمم بە اتمام دانشگاە هستند و تلاش می‌کنند سربار خانوادەهایشان نباشند و خود بتوانند مخارج خود را تامین کنند.

 

خانوادەهای سیاسی امیدی بە استخدام ندارند

سایدا قادرزاده اهل یکی از شهرهای هم‌جوار اورمیە است، او ١٩ سال سن دارد و به کارگری در یک سردخانه می‌رود. او روایت می‌کند: «ترم آخر رشته‌ای گرافیک هستم و در آلمان نامزد کردم و خرج و مخارج دانشگاه به حدی زیاد است که خرج روزانه خورد و خوراک برایم سخت است و من مجبورم به یک سردخانه بسته‌بندی میوه بروم و روزانه از ساعت هشت صبح تا شش عصر با دویست هزار تومان کار می‌کنیم.»

او از شرایط سخت کار و هوای سرد می‌گوید: «کاری خیلی خسته‌کننده است و محل کار خیلی سرد است باید پشت سرهم کار کنیم و خودمان هم نهار ببریم تا گرسنه نباشیم در آنجا به ما نهار هم نمی‌دهند. من چون قصد رفتن از ایران را دارم برای کارگری یک ماه به سردخانه می‌آیم تا چند میلیون پیدا کنم و بتوانم پول دورەی کوتاه کردن مو را بدهم. می‌خواهم یک شغلی پیدا کنم چون از خانواده‌ای مبارز و سیاسی متولد شدم هیچ امیدی به استخدامی در ایران ندارم».

 

«بعضی دانشجوها برای تأمین مخارج دانشگاه مجبورند تن به روابط ناخواسته بدهند»

فائزه احمدی اهل یکی از روستاهای اورمیە است و ارشد زبان دارد او می‌گوید: «به همراه هم خوابگاهی‌هایمان بیشتر روزها به سردخانه برای کارگری می‌رویم تا کار کنیم چون هیچ پولی نداریم و در آنجا انواع میوه‌جات را بسته‌بندی می‌کنیم و پشت سر هم کار می‌کنیم وگرنه سرکارگر به ما تذکر می‌دهد و حق‌ داریم از میوه‌ها بخوریم ولی نباید میوه به خانه ببریم. در آخر سرکارگر و رئیس سردخانه همراه چند مرد همه‌ی کیف‌های ما را بررسی می‌کنند مبادا برای منزل هم برداشته باشیم.»

فائزە در ادامە می‌گوید: «از دانشجویان مرد و زن و نوجوان و زنان خانه‌دار در آنجا با ما کار می‌کنند و همه برای این پول احتیاجی دارند ولی واقعاً دویست هزار تومان خیلی کم است بعضی روزها در حد این پول فقط خسته می‌شویم. من چون کم‌خونی دارم بعضی مواقع از شدت سرمایی سردخانه تمام بدنم می‌لرزد و به‌زور می‌توانم به کار کردن ادامه دهم.»

با وجود همەی مشکلات او خوشحال است کە می‌تواند کار کند و می‌گوید: «وقتی بعضی دانشجوها برای تأمین مخارج دانشگاه مجبورند تن به روابط ناخواسته بدهند بعضی مواقع از کارگریم ناراضی نیستم و می‌گویم حداقل به راه‌های بدی گرفتار نشدم و خوشحالم که کار می‌کنم. ولی هیچ امیدی به استخدامی ندارم و واقعاً بیکارم چون فرزند شهید و پاسدار نیستم و چون فعال دانشجوی بودم و در اعتراضات شرکت کردم می دانم کارگریم از پول خیلی از استخدامی‌های همراه با پارتی شریفتر است».