«در سلولی کە صدای جیغ زن می‌آمد، گفتند اعتراف کن وگرنە بە همسرت تجاوز می‌کنیم»

یکی از زنان بازداشتی می‌گوید: آن‌ها جنسیتم را به سخره می‌گرفتند و به جنبش زن، زندگی، آزادی می‌خندیدند و می‌ گفتند زن‌ها ضعیفه‌‌ایی هستند که ساده گول می‌خورند ما قبول داریم تو گول خوردی فقط باید اعتراف کنی اما من هیچ جرمی را نپذیرفتم.

لارا گوهری  

مهاباد- انقلاب ژینایی و تداوم خیزش علیه دیکتاتوری حکومت ایران، صدای عدالت‌خواهی خلق‌ها را به تمام نقاط جهان رساند در سراسر دنیا تجمع‌های اعتراضی در حمایت از انقلاب ژن ژیان ازادی برگزار شد. در واقع این خیزش ترس فروپاشی را در دل دیکتاتوری انداخته است و دست به دستگیری‌های گسترده‌ای زد کە اکنون نیز ادامە دارد.

حجم زندانیان سیاسی افزایش پیدا کرده و کمبود فضای خالی در زندان‌ها حاکمیت را مجبور ساختە است بعضی از زندانیان را با قید وثیقه آزاد کند. در روزهای اخیر افراد زیادی را آزاد کرده است چون زندانیان در خود زندان‌ها مقاومت و مبارزه می‌کنند و در داخل زندان بیانیه صادر می کنند، کتاب ترجمه می‌کنند و اعتراض و اعتصاب می کنند و در خود زندان حکومت از آنها می ترسد. فشارهای امنیتی و آسیب‌های وارد شده به زندانیان سیاسی مانع اطلاع از وضعیت کنونی آن‌ها می‌شود بااین‌وجود این فشار و آسیب‌ها حتی پس از آزادی آن‌ها از زندان وجود دارد.

ب.ا دانشجو  است و در جریان اعتراضات دانشجویی دستگیر شده است از لحاظ روحی بسیار آسیب دیده است و بعد آزادی  هنوز هم نمی‌تواند به روزهای قبل از دستگیری خود برگردد. با او گف‌وگویی در مورد چگونگی بازداشتش و وضعیت زندان داشتەایم.

 

در طول اعتراضات انقلاب ژینا، شما یک دانشجوی معترض در خیابان بودید چطور بازداشت شدید ؟

پس از خروج از دانشگاه به همراه چند تن از دانشجویان ما را دستگیر کردند و در یک ون انداختند. سعی کردیم فرار کنیم اما موفق نشدیم. داخل ون رمز گوشی تک تکمان را گرفتند و گوشی ها را زیر و رو کردند سپس به چشم‌هایمان چشم بند زدند و ما را به جایی شبیه یک اداره یا زندان منتقل کردند. یک زن من را با فحاشی داخل یک اتاق برد و آن اتاق انفرادی بود که ۲۰ روز در آن زندانی بودم. اوایل هیچ صدایی نمی‌شنیدم بعدها از روی صداهایی که می‌آمد متوجه شدم افراد دیگری هم به آنجا آورده شده‌اند. تنهایی سبب شده بود کوچکترین حرکات را ببینم و وقتی یک مگس هم می‌دیدم دلم خوش می‌شد که تنها نیستم.

 

حکومت به چه روش‌های شما را شکنجه روانی و فیزیکی می‌کرد؟

 بیشتر شکنجه‌ها روحی بودند مثلاً بعد از انفرادی به بند زنان برده شدیم و ما را که به خاطر اعتراض به حجاب اجباری دستگیر کرده بودند مجبور می‌کردند داخل زندان و حتی در خواب هم روسری به سر داشته باشیم. هر بار دو باز جو می‌آمدند که از من چیزهایی می‌پرسیدند که حتی نمی‌توانستم درکشان کنم. به احزاب و کوردستان فحاشی می‌کردند و به زور اصرار داشتند که اعتراف کنم که جاسوس و لیدر هستم یا به پوسیدن در زندان تهدیدم می‌کردند و یا با زن بودنم مرا تحقیر می کردند. می‌گفتند موهایت را از ته می‌تراشیم و یا با عکس‌های شخصی داخل گوشیم مرا تحقیرم می‌کردند.

آن‌ها جنسیتم را به سخره می‌گرفتند و به جنبش زن، زندگی، آزادی می‌خندیدند و می‌ گفتند زن‌ها ضعیفه‌‌ایی هستند که ساده گول می‌خورند ما قبول داریم تو گول خوردی فقط باید اعتراف کنی اما من هیچ جرمی را نپذیرفتم. در این مدت خبری از خانواده و دوستانم نداشتم اما پس از انتقالم به زندان عمومی و تماس با آن‌ها متوجه شدم خانواده‌ام دستگیری مرا رسانه‌ای کرده‌اند و همین باعث شده بود از انفرادی بیرون بیاییم.

 

وضعیت روحی‌تان در طول بازداشت چگونه است؟

در برقراری ارتباط و اعتماد به اطرافیان مشکل‌ دارم چون تحت شکنجه دائماً می‌گفتند دوستانت تو را مقصر می‌دانند و اعتراف کرده‌اند تو با احزاب همکاری داری. بعد از آزادی دوباره با یکی از دوستانم که آنجا همراهم بود به اجتماع برگشتم همه از حضورم متعجب بودند دوستم موهایش را تراشید و نمی‌دانم چه بر او گذشته بود اما ما مثل قبل در روز اول بعد از آزادی در کافه‌ی همیشگی‌مان نشستیم و سیگار کشیدیم. حکم‌های ما هنوز معلوم نیست اما از دانشگاه تعلیق شدیم ولی  ما همچنان مقاوم و سربلند باقی ‌مانده‌ایم.

 

شهاب (نام مستعار) ۳۱ ساله و اهل مهاباد است و در روزهای اول قیام توسط گزینش محل کار شناسایی و احضار می‌شود و پس ‌از آن در محل کار خود به همراه چند نفر دیگر به اداره‌ی اطلاعات منتقل می‌شوند. او یک ماه و ده روز را در زندان‌های جمهوری اسلامی گذرانده است که ۳۷ روز آن را در انفرادی بوده است.

 

شما در اعتراضات علیه قتل ژینا امینی  در خیابان حضور داشتید با چه روشی شناسایی و دستگیر شدید؟

من همراه خاله و همسرم در تظاهرات‌های مهاباد شرکت می‌کردیم ولی صورت خودم را نپوشانده بودم و در میان عکس‌های که توسط مزدوران حکومتی گرفته شده بود و از طریق دوربین‌های مغازه‌ها شناسایی شده بودم. اطلاعات با زور به بعضی دوربین‌ها دسترسی پیدا کرده بود ولی در عکس چهره دو زن معترضی که همیشه در تظاهرات‌ها همراه من بودند خوشبختانه شناسایی نشده بودند. فردا که به محل کارم برگشتم به گزینش احضار و توسط یک ماشین شخصی به اطلاعات منتقل شدم. یک فرم مشخصات را پر کردم و آن‌ها پس از بررسی فرم و اطلاع از سوابق سیاسی خانواده‌ی ما مرا به یک اتاق فراخواندند چون اتاق گرایش‌های سیاسی متفاوت و بازجوهای آنها جداست. در اتاق یک نفر پشت میز نشسته بود و از من سؤال پرسید آیا در تظاهرات حضور داشتم؟ من هم جواب منفی دادم، گفت شواهد بر ضد شماست با خانوادەیتان تماس بگیرید و بگویید مدتی مهمان ما هستید. من از طریق تلفن همراه خودم با خانواده تماس گرفتم و پس ‌از آن مرا به اتاق انفرادی بردند و چند روز بدون آنکه کسی را ببینم آنجا بودم و بعد از آن به من چشم‌بند زدند و با ماشین به‌جای دیگری بردند.

 

شیوەی بازجویی‌ها چه گونه بود و بازجوها از چه روشی استفاده می‌کردند؟

بیشتر تحت شکنجه‌ی روانی بودم و سه بازجو در طول دوره‌ای که در زندان بودم به سراغم آمدند. یکی از آن‌ها بسیار دوستانه با من برخورد کرد و از من خواست بگویم با چه حزبی همکاری می‌کنم و جلوی من یک کاغذ گذاشت تا چیزهایی که او می‌گوید را بنویسم تا همه ‌چیز به‌ خوبی تمام شود اما وقتی ‌گفتم من کاری نکردم گفت دیگر از من کاری ساخته نیست و باید منتظر حکم‌های سنگین باشید. بازجوی دوم رفتار تندی داشت و شکنجه‌ام کرد. بازجوی سوم هم فقط قصد داشت به لحاظ روانی آزارم بدهد و خودش را یک منجی می‌دانست. مثلاً فندک را زیر چانه‌ام روشن می کرد و کمی از ریشم را سوزاند و تهدیدم کرد اگر اعتراف نکنم که چه نقشی دارم کاری می‌کند بوی گوشت خودم به مشامم برسد. با باطوم و سیم کتکم زد، به ‌صورت و سرم باسیلی و مشت ضربه می‌زد یا با لگد به شکمم می‌زد. شکنجه‌های فیزیکی من شاید در مقابل شکنجه‌ی خیلی‌ها ناچیز بود چون هیچ اعترافی نکردم و جرمی را گردن نگرفته بودم و هیچ مدرکی هم بر ضد من نداشتند. شکنجه‌های فیزیکی تحملشان از شکنجه‌های روانی آسان‌تر بود. از هر کلمه‌ای که به زبان می‌آوردم صد حرف و دلیل بر ضد خودم استخراج می‌کردند. به اعدام، تجاوز و حبس ابد تهدیدم می‌کردند.

 

در طول بازداشت دنبال چه چیزی بودند و برای بازداشت افراد دیگر از چه تاکتیک‌هایی استفاده می‌کردند؟

هویت همسرم برایشان تائید نشده بود و بر روی او بسیار تأکید می‌کردند تا بدانند کیست. خاله‌ام را شناسایی کرده بودند و هر سه بازجو در پرسش سؤال از من انگار یک زنجیره ساخته بودند تا به جوابی برسند که خودشان طراحی کرده بودند. یک‌بار می‌گفتند آن زن را شناسایی کردیم او خواهرت بوده و الان دستگیرش کردیم و او اعتراف کرده است که لیدر بوده است. یک‌بار مرا با چشم ‌بسته داخل یک سلول بردند و صدای جیغ و گریه‌ی یک زن می‌آمد که یک نفر داشت او را کتک می‌زد و بازجویم آمد و گفت به چیزی که می‌گویم اعتراف کن و گرنه به همسرت تجاوز می‌کنیم. این شرایط روحی و روانی به حدی برایم سخت بود که هنوز بعد آزادی در شوک این فشار روانی هستم. ٣٧ روز در انفرادی بودم و بازجو به من می گفت که عمر ضد انقلابیون کوتاه است الکی عمر خودت را تلف کردی الان در بیرون هیچ خبری نیست و همه جا آرام است و اعتراضات خاموش شدند.

 

وضعیت بهداشتی و رسیدگی  به زندانیان در انفرادی  چگونه بود؟

بعضی روزها برای من غذا نمی‌آوردند و خیلی لاغر شده بودم و در آن گشنگی می‌کشیدم و بعد تمام شدن بازجوی‌ها به زندان عمومی منتقل شدم و در آنجا برای هر نفر یک تخم مرغ و سیب زمینی می‌دادند؛ و من با هزینه‌ی شخصی خودم درآنجا غذا و وسایل می‌خریدم چون غذای کافی نمی‌دادند و زندانیان در وضعیت بهداشتی بدی قرار داشتند و زحم بیشتر زندانیان عفونت کرده بود.

 

چطور انفرادی و بازداشت موقتتان پایان یافت؟

خانواده‌ام پیگیر پرونده‌ام بودند و سکوت نکردند و اطلاع رسانی کردند و این باعث شد من آزاد شوم. اطلاع رسانی در مورد وضعیت زندانیان خیلی مهم است و باید خانواده‌ها در این زمینه اطلاع رسانی کنند. من چون ارشد داشتم و چون از خانوادهای با سابقەی بالای سیاسی بودم و قبلا در بین خویشاوندانمان مبارزین زیادی وجود داشتند و این باعث شده بود پرونده ما همیشه در اطلاعات باز باشد و آنها به این دلیل بیشتر به من فشار می‌آوردند. آنها حتی مکالمات و آهنگ‌های داخل گوشیم را هم تحلیل می‌کردند و می‌گفتند اینها هم روی حکم پرونده‌ات تاثیر دارند و مشخص هست که ضد انقلاب هستید. وقتی وارد زندان عمومی شدم دیدم اکثر دوستان، فعالین سیاسی، اجتماعی و همشهری‌های من در آنجا هستند و هنوز اعتراضات با شدت زیادی ادامه دارد و فهمیدم بازجوها راست نمی گفتند و اعتراضات تمام نشده‌اند. دوباره با این صحنه امید و خشم تازه‌ای برای مبارزه علیه رژیم در من تجدید شد و فهمیدم راه درستی را انتخاب کرده‌ام.

 

بعد از آزادی چه چیزی در شما تغییر کرده بود؟

بعد آزادی در شوک بازداشت بودم و بااخباری که می‌شنیدم و تعداد شهیدانی که وجود داشتند هر روز گریه می‌کردم. بعد آزادی من به همه چیز و همه کس مشکوک شده‌ام و احساس می کنم شکنجه‌ی سفید شدم انگار دچار یک اختلال روانی و هویتی و نوعی دو قطبی شدم که اتفاقا هدف بازجوها این است که در خود زندان هم تفرقه ایجاد کنند تا کمتر بین مردم اتحاد به وجود بیاید. خشم من از جمهوری اسلامی شدیدتر از قبل است و باوجود آسیب و شکنجه‌هایی که تحمل کردم ولی آن‌ها با هیچ‌چیزی نمی‌توانند فکر آزادی را از قلب و فکرمان پاک کنند.

 

از همکاران بازداشتی و دوستانتان خبر دارید که در چه موقعیتی هستند؟

بیشتر همکارانم روزهای اول آزاد شدند اما همه‌ی ما از کار تعلیق شده‌ایم تا زمانی که برایمان حکم صادر شود. در میان دوستان و آشنایان اما موارد زیادی را دیده‌ام که هنوز خانواده از آن‌ها خبری ندارند و یا در داخل زندان تحت شکنجه‌های شدید بوده‌اند و برخی از آن‌ها با تروما‌های روحی سختی دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

 

علت خودکشی برخی زندانیان پس از آزاد شدن از زندان چیست؟

شکنجه ی روحی و تحقیر و بی ارزش نشان دادن هدفت یکی از بدترین چیزهایی است که در زندان، زندانی با آن روبه رو می شود آن‌ها دنبال نقطه‌ضعفت هستند و دقیقا روی آن دست می‌گذارند. من‌بعد از آزادی متوجه شدم نه‌تنها من بلکه خانواده‌ام هم به لحاظ روانی شکنجه‌شده‌اند. به خواهرم گفته بودند زندانی شما به همه‌چیز اعتراف کرده است شما هم بیایید خودتان را معرفی کنید.

برخی شکنجه‌های فیزیکی هم مثل تجاوز با باتون و میله‌های پلاستیکی یا اعدام نمایشی غیر قابل تحمل هستند. یکی از دوستانم را پای چوبه‌ی دار بردند و دور گردنش طناب انداختند او از ترس خودش را خیس کرده بود و چون مدت زیادی هم در انفرادی و تحت شکنجه بود به نحوی توانایی شناختیش دچار مشکل شده بود. برخی از ضربه‌های روحی زندان و شکنجه با هیچ دارویی‌ترمیم نمی‌شود و در میان معترضان هم زیاد شنیدم که می‌گویند هر کاری کردید گیرشان نیفتید چون دیگر کارتان تمام است.

 

آیا پس از اتفاقات اخیر در اعتراضات شرکت خواهید کرد و همچنان به عنوان یک معترض در این انقلاب نقش خواهید داشت؟

نسبت به قبل مصمم‌تر هم هستم چون من با تمام وجود این ظلم و خشم را احساس کردم و از هر قدمی که به نابودی این رژیم کمک کند دریغ نمی‌کنم. من و خانواده‌ام‌ مدت‌هاست برای آزادی مبارزه می‌کنیم و تا روز آزادی مبارزه خواهیم کرد تا رسیدن به انقلاب راهی نمانده است.