محاصرهی اقتصادی و نظامی جوانرو؛ «آسیابانی تروریست اجازهی ورود و خروج اجناس نمیدهد»
با آغاز اعتراضات سراسری در ایران و کشته شدن و مجروح شدن شمار زیادی از شهروندان در جوانرو، سپاه پاسداران به طور کامل شهر را به صورت حکومت نظامی درآورده است. ع. ح یکی از مغازەداران شهر میگوید از افراد غیر نظامی هم در بازرسیها استفادە میکنند.
جوانرو- همزمان با از اعتراضات سراسری در ایران و کوردستان شهروندان جوانرو نیز در همراهی و حمایت از این خیزش انقلابی، اعتراضات شبانه برگزار کرده و همزمان با فراخوان اعتصابات به مناسبت گرامیداشت آبان خونین ٩٨ از ٢۴ آبانماه، شهروندان جوانرو نیز همانند دیگر شهرهای کوردستان دست به اعتصاب زده و در حمایت از شهروندان مهاباد و سرکوب شدید معترضان در شهرهای کوردستان و قتل شمار زیادی از شهروندان کورد، روز یکشنبه ٢٩ آبانماه به خیابان آمدند.
نیروهای امنیتی و سپاه پاسداران به معترضان حمله کرده و در نتیجهی آن ٢ تن از شهروندان این شهر جان خود را از دست دادند. روز دوشنبه ٣٠ آبانماه و پس از تشییع پیکر جانباختگان شهروندان جوانرو تظاهرات مسالمتآمیز برگزار کرده و قتل و کشتار شهروندان را محکوم کردند، نیروهای سپاه پاسداران که از پیش دستور شلیک به شهروندان جوانرو را از سردار آسیابانی داشتند، به شهروندان شلیک کرده که منجر به کشته شدن ۵ تن دیگر و مجروح شدن دهها تن از شهروندان بیدفاع این شهر شد. از روز ٣٠ آبانماه تاکنون شهر جوانرو در محاصرهی اقتصادی و نظامی قرار دارد و سردار آسیابانی که در ریختن خون جوانان بیگناه جوانرو نقش اصلی را دارد، کمر به ویران کردن اقتصاد مردم جوانرو بسته و هر روز شرایط زندگی را برای شهروندان این شهر تنگتر میکند. در این راستا با چند تن از شهروندان جوانرو و مسافرانی که برای خرید به بازارچه مرزی جوانرو که معیشت هزاران نفر به آن وابسته است، آمدهاند مصاحبه انجام داده و نظرات آنان را دربارهی این شرایط جویا شدیم.
«یک روز به خاطر داشتن چند روغن مایع که وسیلهی کسب و کارم است، میخواستند ماشینم را به پارکینگ منتقل کنند»
ا.م یکی از کاسبکاران است که به دلیل زیاد بودن اجارهی مغازهها مجبور به روی آوردن به دستفروشی دورهگردی شده است. وی با یک وانت به روستاهای اطراف جوانرو رفته و هر روز مجبور به رفتوآمد و بیرون رفتن از شهر جوانرو است. وی دربارهی شرایط ایجاد تحریم و منع رفتوآمد و سختگیریهای نیروهای امنیتی سپاه پاسداران و بسیج در ورودیهای شهرر جوانرو اینگونه میگوید: من هر روز صبح به روستاهای اطراف جوانرو میروم و شبها به جوانرو برمیگردم. از روزی که در ورودیهای شهر نیروهای سپاه مستقر شدند برای مردم اذیت و آزارهای فراوانی ایجاد میکنند. یک روز در ورودی میدان قلعهی جوانرو نزدیک بود به خاطر چندتا روغن مایع ماشینم را به پارکینگ منتقل کنند. هر کدام از این نیروها یه حرفی میزنند و به میل خود قوانین تعیین میکنند. من به نیروی که میگفت روغن مایع همراهش هست چکار کنم؟ گفتم مگه قراره مردم جوانرو غذا نخورند که از ورود روغن مایع به شهر جلوگیری میکنید. جواب نداد و سکوت کرد.
وی در ادامه میگوید: هر روز صبح ماشین تفتیش میکنند، عصر هم که برمیگردم بازهم باید هر روز بیشتر از یک ساعت معطل بشویم تا ماشینها را دانه دانه تفتیش کنند بعد اجازهی ورود به شهر و خاک خودمان را بدهند. من واقعاً نمیفهمم این همه اذیت و آزار به چه دلیل است. شهرهای دیگر مثل روانسر، پاوه و سلاسباوهجانی اینجوری نیست. هیچ نیروی در ورودیهای شهرشون مستقر نشده و تفتیشی انجام نمیدهند.
«نقابشو کشیدم، یکی از بچههای روستای همجوار روستای ما بود»
ع. ح یکی دیگر از کسانی است که در یکی از روستاهای اطراف شهر زندگی میکند و در شهر جوانرو مغازه دارد. وی اینگونه صحبتهایش را شروع میکند: من دیگر از این تفتیش و گیر دادن نیروهای سپاه خسته شدهام. آنقدر رفتوآمد داشتم که همشون من و میشاسن ولی هر روز مجبورم میکنند که جعبهی ماشین باز کنم تفتیش کنن. یک روز در جعبه عقب ماشین یک تبر بود اونو با خودشون بردن. منم سر این با یکی از اونا درگیر شدم، از این نقابها که فقط چشم و بینی و دهانشون بیرونه سرش کرده بود، منم که عصبانی بودم نقابشو کشیدم، وقتی این یارو رو دیدم باورم نمیشد، یکی از بچههای روستای همجوار روستای ما بود. منم یه تف انداختم تو صورتش و گفتم آخه تو بیکار اینجا چکار میکنی نه سپاهی هستی نه کارهای تو این رژیم.
فاطمه. ح از ایلام برای خرید پارچهی زنانه برای لباس کوردی به جوانرو آمده است، وی میگوید: ما مسافران ایلام معمولاً از مسیر کوزران به جوانرو میآییم. وقتی به ورودی شهر رسیدم و نیروهای مستقر در ورودی شهر را دیدیم تعجب کردیم. من بیشتر از بیست بار به جوانرو آمدهام ولی هیچوقت ماشین ما را تفتیش و بازرسی نکردند. وقتی مأموران پلاک ماشین ما را دیدند گفتند از الان به شما اخطار میدهیم که خروج هرگونه وسیله خریداری شده از بازارچهی مرزی به بیرون شهر ممنوع است و در صورت مشاهده ضبط میشود. الان که پارچه خریدم برای بیرون بردن از شهر مجبور شدم با یک موتوری هماهنگ کنم که از بیراه و کوه اجناسی که خریداری کردم به دستم برساند.
«سردار آسیابانی تروریست شهر جوانرو را محاصرهی اقتصادی کرده است»
ا. ع یکی از مغازهداران بازارچهی مرزی است که مغازهی لوازم خانگی دارد، وی دربارهی میلیتاریزه کردن شهر اینگونه میگوید: از روزی که اعتصابات و اعتراضات آغاز شده و چندین نفر در جوانرو کشته شدهاند، سردار آسیابانی تروریست اجازهی ورود و خروج هیچگونه اجناس مغازه را به ما نمیدهند و شهر را محاصرهی اقتصادی کرده است، حتی به مشتریهایی که از شهرستان به جوانرو میان و برای مصرف خودشون وسایل خانگی میخرند، اجازهی خروج وسایل را از شهر نمیدهند. از روزی که اعتراضات و اعتصابات شروع شده تا الان نه ماشین لباسشویی و نه یخچال به فروش نرسوندیم، چون به هیچ وجه اجازهی خروج از شهر را نمیدهند.
تفتیش ماشینها زندگی شهروندان جوانرو را مختل کرده است
حسین. س نیز یکی از اهالی جوانرو است که برای خواندن نماز جمعهها به یکی از روستاهای اطراف شهر میرود، وی میگوید: پیشتر که برای خواندن نماز به یکی از روستاهای اطراف شهر میرفتم به راحتی و بی دردسر میرفتم ولی الان باید حداقل یک ساعت زودتر بروم تا به موقع به خواندن نماز برسم. قرار دادن ایست بازرسیها در ورودیها و خروجیهای شهر و تفتیش ماشین کسانی که به شهر وارد یا خارج میشوند، برای شهروندان خیلی دردسر ایجاد کرده است. وقتی از نمازم برمیگردم باید بیشتر از یک ساعت در ترافیک ورودی شهر بمانم. وی میگوید این رفتار نیروهای امنیتی زندگی شهروندان را مختل کرده است.
در هیچکدام از شهرهای ایلام و کرماشان ایست و بازرسی مانند جوانرو وجود ندارد
م.رسولی و فاطمه. ر، دو زوج جوان اهل آبدانان ایلام هستند که با خانوادهشان برای خرید وسایل جهیزیه به جوانرو آمدهاند. فاطمه. ر میگوید تازه میخواهیم وسایل خانهمان را بخریم ولی آنقدر وسیله گران است که قید خریدن بعضی وسایل ضروری خانه مانند ماشین لباسشویی و وسایل برقی آشپزخانه را زدهام. خانوادهام توانایی خرید همهی وسایل را ندارند، با همسرم صحبت کردهام که بعدا کم کم این وسایل را بخریم. با وجود اینکه این همه راه آمدهام تا حداقل جوانرو بتوانم کمی وسایل را ارزانتر بخرم ولی الان فهمیدم که اجازهی خروج وسایل را از شهر ندارم. بعضی از فروشندهها قول دادند که خودشان از طریق راههای خاکی اطراف شهر وسایل را به یک روستای نزدیک جوانرو که بعداز ایست بازرسی قرار دارد برسانند. قرار بود اینجا یخچال و وسایل آشپزخانه و صوتی و تصویری را بخرم ولی الان نمیتوانم یخچال بخرم.
از وی دربارهی ایست و بازرسی در شهرهای ایلام و دیگر شهرهایی که در مسیر جوانرو به آبدانان قرار دارد، سؤالاتی پرسیدم، وی گفت: در شهرهای ما این ایست و بازرسیها قرار ندارد. ما از شهر خودمان تا ورودی جوانرو بی دردسر آمدیم، اصلاً ایست و بازرسی در وردویها و خروجیهای شهرهای دیگر ندیدم. وقتی شرایط جوانرو را دیدم تعجب کردم که اینقدر به مردم سخت میگیرند حتی جعبهی ماشینها را هم نگاه میکردند که ببینند داخل جعبهی ماشینها چیزی نباشد.
«به من گفت هوی یارو یواش حرف بزن وگرنه میندازمت جایی که تا چند سال چشمت به نور آفتاب نیفتد»
معین. م یکی از شهروندان جوانرو است که در یکی از روستاهای اطراف با پدر و مادر پیرش زندگی میکند و در شهر با یک وانت به صورت سیار میوه میفروشد. وی دربارهی قرار دادن ایست و بازرسیها و مختل کردن زندگی شهروندان میگوید که من هر صبح از یکی از روستاهای اطراف به جوانرو میآیم و هر شب هم برای اینکه پدرو مادر پیرم تنها نمانند به آنجا برمیگردم. هر روز وانت من را بازرسی و هر شب هم آن را بازرسی میکنند. با وجود اینکه تقریباً همهی مأموران سپاهی که در خروجی شهر قرار دارند، به دلیل رفتوآمد زیاد من را میشناسند، ولی هر روز برای ایجاد اذیت و آزار شهروندان اقدام به تفتیش ماشین من و دیگر شهروندان میکنند.
وی دربارهی درگیری با یکی از نیروهای بسیجی در ورودی شهر میگوید: یک شب وقتی به خانه برمیگشتم، نزدیک ایست و بازرسی که شدم یکی از مأمورهایی که آنجا قرار داشت یک چراغ قوهی پر نوری که دستش بود گرفت توی چشمم. نزدیک بود ماشینم به نیوجرسیهایی که به صورت زیگزاگ قرار دادند که ماشین به راحتی از آنجا عبور نکند برخورد کند، منم عصبانی شدم گفتم کوری مگه چرا چراغ قوه را به طرف صورتم گرفتی، یارو که معلوم نیست کجایی هست و اینجا چکار میکند، به من میگه هوی یارو یواش حرف بزن وگرنه میندازمت جایی که تا چند سال چشمت به نور آفتاب نیفتد. راستش من هم برای اینکه هیچ کس همراهم نبود و از ترس اینکه برای پدر و مادر پیرم ایجاد دردسر نکنم سکوت کردم و جوابی ندادم و سرمو انداختم پایین و رفتم.
م. م ٣۶ ساله و پدر یک فرزند ١ ساله است و در آژانس سطح شهر به کار مشغول است. وی میگوید بخدا در طول روز هرچی درآمد دارم، فقط خرج شیر خشک و پوشاک بچهی کوچیکم میشود. خداروشکر اجارهنشین نیستم فعلاً و در خانهی پدرم زندگی میکنم وگرنه نمیدانستم با این شرایط مالی چکار کنم. وی نیز از قرار دادن ایست و بازرسیها در ورودیهای شهر جوانرو گلایهمند است، میگوید: الان که یه مسافر ببریم بیرون شهر برای ١٠٠ یا ۵٠ هزار تومان باید دو ساعت توی ترافیک بازرسی ماشینها معطل بشویم. هیچ شهریهم این وضعیت را ندارد و فقط جوانرو است که سختگیری میکنند، من نمیدانم از جان این مردم چه میخواهند.