جمهوری اسلامی ایران سیاسی بودن زندانیان را به هیچ وجه به رسمیت نمیشناسد
بدون شک در کشوری اگر فشار و سرکوب شدید باشد و حق آزادی بیان و آزادی افکار و عقیده وجود نداشته باشد، جامعه بطور مداوم در حال قیام و عصیان است. زندان نیز تنها راه جوابگویی به قیام و اعتراضات خلقهای آزادیخواه و مبارز میباشد. ایران اگر چه در حال حاضر یک زندان بزرگ است، اما علیرغم آن با دستگیری و زندانیکردن انسانها بدلیل افکار متفاوت، عقیده، مخالفت، و حتی زنان زیادی که بدلیل حجاب در زندان بسر میبرند، زندانهای کوچکتری بسیاری را در سطح ایران بوجود آورده است و زندانی در درون زندان دیگر برپا کرده است. این نشان از عدم دموکراسی و ناقابلیتی دولت در ادارهی جامعه است.
با دستگیری افراد مبارز و آزادیخواه و بخصوص زنان سعی بر سرکوب و خفقان آنها دارد، غافل از این که زنان در طول ۴ دهه با مبارزات خویش توانستهاند سرپا بمانند و هنوز زندهاند. به همین دلیل ایران با شرایط غیرقابل تحمل در زندانها و با راهکارهای مختلف سعی بر به زانو درآوردن آنها را دارد و از هرگونه حقوق اولیه حتی تلفن و دارو و درمان و مرخصی محروم میسازد. در این باره خبرگزاری ما (نوژنها) با مرسده قائدی مصاحبهای انجام داده و به تحلیل و بررسی جوانب مختلف آن پرداخته است.
سمیرا صلواتی
مرکز خبر - مرسده قائدی از زندانیان سیاسی سابق دههی ۶۰ که از سال ۶۱ تا ۶۹ در زندان بسر برده است. ۳ تن از اعضای خانوادهاش را رژیم تیرباران کرده و جزء خانوادهی خاوران است. از ایران بدلیل تبعید به خارج از ایران مهاجرت کرده، فعال جنبش دادخواهی و یکی از فعالین ایران تریبونال و همزمان فعال سیاسی است.
وضعیت زندانیان و بخصوص زندانیان سیاسی زن را که روز به روز وخیمتر میشود، شما چگونه ارزیابی میکنید؟
فشارها بر زندانیان اعم از زن و مرد در یک دوره خیلی شدید شده، البته در تمام دورهها برای زندانیان شرایط شدید است، اما بعضا بر اثر مبارزات فشار وارده بر زندانیان را کاهش داده، ولی در حال حاضر با آمدن ابراهیم رئیسی، هیات مرگ در دورهی بسیار سختتری هستیم. البته نه به این معنا که روحانی از رئیسی بهتر بوده چون همگی از یک ذهنیت برخوردارند، اما رئیسی یکی از جلادان دههی ۶۰ و ۶۷ است که نقش مستقیمی در جنایات آنزمان داشته است. از طرف دیگر شاهدیم که مبارزات مردم نیز اوج گرفته است و اوج مبارزات در آبان ۹۸ بود که چند روز دیگر به سالگردش باقی مانده است، بهمین دلیل فشار روی زندانیان سیاسی بخصوص زندانیان زن تشدید یافته است.
بعضی از زندانیان زن از جمله زینب جلالیان و مریم اکبری منفرد جزء زندانیانی هستند که اصلا به مرخصی نیامدهاند. بخصوص زینب جلالیان عزیز را مرتبا به زندانهای متفاوت تبعید میکنند و کمتر زندانی وجود دارد که زینب نرفته باشد. تبعید یکی از ابزارهای فشار بر زنان در زندان است. همچنین آتنا دائمی را به لاکان رشت تبعید کرده، مریم اکبری منفرد نیز به همین منوال. این علاوه بر فشارهایی که به زندانیان زن وارد کرده به خانوادهی آنها نیز همان فشار مضاعف را وارد میکنند. مثلا خانوادهی آتنا دائمی باید ۴۰۰ کیلومتر را طی کرده که ۱۰ یا ۱۵ دقیقه فرزندشان را ملاقات کنند. و مدتهاست که آتنا هیچ ملاقاتی با خانواده نداشته و حتی اجازهی تماس تلفنی ندارد. قطع کردن تلفن زندانیان یکی دیگر از ابزارهایست که در مقابل زندانیان بکار میگیرند. همچنین گلرخ ایرایی، نسرین ستوده و خیلی از زندانیان دیگر که شاید نتوان در این مبحث جا داد و سپیده قلیان آخرین مورد زندانی است که علیرغم اینکه در مرخصی بود با حملهی ۴۰ نفر هنگامی که در منزل خواهرش است دوباره او را بازداشت کرده و حتی کنترل تلویزیون آنها را هم با خود بردند. در اینجا میخواهم تاکید کنم که سپیده در شرایط بسیار سختی بسر میبرد. من بند ۲۰۹ را تجربه کردهام. ۲۰۹ یعنی انفرادی، یعنی زیر بازجویی شدید روزانه که حتی خواب را از زندانی هم میگیرند. سپیده الان در این شرایط بسر میبرد. شرایطی که هیچ خبری از او نیست و باید برای این تلاش کرد.
جرم گلرخ نوشتن کتاب علیه سنگسار و اعدام است که هنوز چاپ نشده و یکی دیگر از جرمهای گلرخ در دست گرفتن عکسهای اعدامشدگان دههی ۶۰ بوده است. تمام زندانیان از فعالین عرصههای متفاوت هستند.
رژیم ایران با دستگیری و زندانی کردن زنان چه پیامی میخواهد به آنها بدهد؟
زنان کسانی بودند که ابتدا از ۸ مارس ۵۷ با سرکوبشان، انقلاب سرکوب شد و از همان دهه تا به امروز که ۴ دهه میگذرد زنان در تلاش و مبارزه هستند. رژیم از هر حربهای استفاده کرد که زنان را به عقب براند. ما شاهدیم که زنان در تمام عرصهها از معلمین گرفته تا کودکان، از محیطزیست گرفته و در هر عرصهایی و علیه حجاب که در واقع یکی از آپارتاید جنسی بعنوان ابزار دیگر در کشور بر علیه زنان استفاده میکنند. دولت ایران شاید فشار بیاورد، اما زنان هم در طول این ۴ دههی عقب ننشسته و همچنان در حال مبارزه هستند. خمینی و انقلاب میخواستند بورغه سر زنان بکنند، اما امروزه شاهدیم علاوه بر اینکه نتوانستند بورغه سر زنان بکنند یکی از جنبشهاییست که بدرستی مقابل رژیم ایستاده، سرنگونطلب است، چون نیک میداند که با وجود رژیم نمیتواند به حق و حقوق خود برسد، ابزارهای سرکوب را اگر چه شدیدتر کرده، اما جنبش زنان عقب نمیننشینند. بعنوان مثال جنبش دادخواهی یکی از عرصههایست که زنان پرچمدار آن هستند. عرصهایی که زنان، مادران دادخواه، مادران زندانیان سیاسی در آن حضور دارند و تا به امروز این عرصه را پیش میبرند. به همین دلیل سرکوبهای رژیم تاثیری روی مبارزات مردم و بخصوص زنان ندارد.
شاید در برخی از موارد عقبنشینی بر ما تحمیل شود، بالاخره در حال جنگ با رژیم جمهوری اسلامی هستیم، خیلی از زنانی که علیرغم سرکوب بر علیه حجاب پرچم بالا زدند و بخشی از این زنان هماکنون در زندان بسر میبرند، اما آیا توانستند که مسئلهی حجاب و مبارزات زنان در این زمینه را حذف و یا از میان بردارند؟ یکی از معضلاتیست که تا به امروز بدلیل حجاب زنان را سرکوب میکنند. ولی زنان ابزار سرکوب را بر ضد رژیم بکار میبرند. چهرهای که الان زنان ایرانی دارند و آنچه که رژیم ایران میخواست، به طور واقعی دو چهرهی متفاوت است.
موردی که میخواهم بدان اشاره کنم، جنبش زنان است که از نظر اجتماعی در سطح قوی قرار دارد، اما از نظر قوانینی، جمهوری اسلامی قوانین جنسیتی را حاکم کرده است. در محیطهای اجتماعی همچون کار، دانشگاه، خیابان و ... زنان به خواستههای جمهوری اسلامی تن ندادند.
چرا تا به امروز جمهوری اسلامی سیاسی بودن زندانیان سیاسی را نمیخواهد به رسمیت بشناسد؟
از بدو تاسیس جمهوری اسلامی ایران تا به امروز تا بحال هیچ اعترافی به سیاسی بودن زندانیان نکرده و به رسمیت نمیشناسد. ایران آنها را ضدامنیتی، مسلح و بر ضد امنیت دولت میداند. اگر توجه داشته باشیم همیشه دولتهای فاشیستی و دیکتاتور و بالاخص جمهوری اسلامی انسانها را گویا برای امنیت جامعه دستگیر میکنند.
در اینجا میخواهم خاطرهایی از موسوی اردبیلی بگویم؛ در دورهی ۶۲ آمد، ما ماه رمضان غذا نمیخوردیم، اما روزه نمیگرفتیم، چون چپ و مارکسیست بودیم، بعد اعتراض کردیم، آنها جوابی که برای این ناعدالتی خود داشتند؛ اگر به آنها غذا بدهیم آنها را به رسمیت شناختیم. یعنی اینکه ایران هیچ وقت نه سیاسیون و نه افکار مخالف را به رسمیت نشناخته است. افکار مخالف به معنای سرکوب و اعدام است و جوابش زندان است. وقتی که گلرخ را مشاهده میکنیم یا اینکه سهیل که به خاطر عقیدهاش که به خدا اعتقاد ندارد ۷ سال در زندان بسر میبرد، اینها را چگونه میخواهد پاسخگو باشد. البته رژیمی که جنایتکار و دروغگو باشد، میتواند چنین حرفی بزند. اما استفاده از ابزارهای میدیایی و رسانهها برای صحبت کردن ضد سیاستهای حکومت اسلامی است و تمام اینها واقعیت زنان و مردان مقاوم و مبارز ایرانی را نشان میدهد.
در تمام کشورهای جهان هر زندانی از حقوق اولیه یعنی تلفن، دارو، مرخصی برخوردار است، اما چرا جمهوری اسلامی در زندانهایش این حقوق را نقض میکند؟
در سیستم جمهوری اسلامی ما نمیتوانیم از سیستم قضایی صحبت کنیم، چون بر اساس شریعت تعیین شده و سیستم قضایی ندارد. اما در این مورد اگر صحبت کنیم، حکومت اسلامی از ابزارهای متفاوتی برای شکنجه استفاده میکند. از شلاق گرفته تا ممنوعالملاقات، انفرادی و تبعید را بکار میگیرند اما یکی از کاربردهای شکنجه که خود من هم با آن روبرو شدم، گرفتن داروهایم و معالجه نکردن من بود که بعدها مرا معالجه کردند، است، چون شرایط زندان آنقدر بد است که به مرور زمان تمام بدن آسیب میبیند، مثلا زینب جلالیان مشکل بینایی دارد. بینایی، کلیه و حتی دندانهای زندانیان آسیب میبینند چون در ابتدای دستگیری تا مدتی مسواک نمیدهند و این ابزاریست که برای شکنجهی زندانیان از آن استفاده میشود. برخی از زندانیان هنگام شکنجه قسمتی از بدنشان زخمی و عفونت میکند، حتی بر اثر شلاق زیر پاهایش تاول زده و به درمان نیاز دارند، اما برای هیچ کدام از آنها دارو در اختیار آنها قرار نمیدهند. و این هم یک نوع شکنجهی روزمره برای زندانیان سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی ایران است.
یعنی اینکه همزمان که در حال سپری کردن محکومیت هستی، بصورت روزانه هم شکنجه میشوی. شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی پایانناپذیر است. در زندان حکم معنایی ندارد. احتمال دارد زندانی حکم داشته باشد، اما فردای همان روز او را اعدام کنند. برای همین لازم به تکرار میدانم که بگویم قوهی قضاییه در ایران معنایی ندارد.
در زندان حتی کتاب برای مطالعه در اختیار زندانی قرار نمیدهند، کتابهایی را به زندانی میدهند که مربوط به افکار خود آنهاست و تحمیل میکنند که این کتاب را باید بخوانید.
با عدم مراعات وضعیت بهداشتی و سلامتی زندانیان در مرحله همهگیری چه تاثیراتی میتواند بر وضعیت زندانیان داشته باشد؟ و آیا بیماران کرونایی به مرخصی استعلاجی نیاز ندارند؟
در مرحلهی همهگیری کرونا که امکانات بهداشتی ضروریست، بسیار برای زندانیان خطرناک است، چون هیچگونه امکان بهداشتی در زندان وجود ندارد. آب گرم برای زندانی وجود ندارد. برای مقابله با کرونا بهداشت و غذا لازم بوده که زندانیان نه غذای آنچنانی برای گرفتن ویتامین مصرف میکنند و نه بهداشت دارند. زندانی که مملو از زندانیبوده و تمام زندگی آنها از خواب و نشست وبرخاست کنار همدیگر بوده، چطور میتوانند رعایت کرونا را بکنند. رژیم ایران از طریق کرونا و به طور آگاهانه قصد کشتن زندانیان را دارد و اسم آن را هم مرگ با کرونا میگذارد. و خیلی هم برای ایران راحتتر است. اگر اعدام کنند، اعتراضاتی را بدنبال خواهد داشت، اما اگر به بهانهی کرونا بمیرد، آسانتر است. در طول این مدت، کرونا جان خیلی از انسانها بخصوص در زندان را گرفت. حتی به بیمارستان انتقال نمیدهند، به انفرادی منتقل میکنند، در حالیکه باید واکسیناسیون و دارو مصرف کنند. تا جایی که من اطلاع دارم هنوز در سطح وسیعی زندانیان واکسیناسیون نشدهاند. البته در سطح ایران هم واکسیناسیون جدی انجام نگرفته است. و در اینصورت چه انتظاری میتوانیم از چنین رژیمی که روزانه جان انسانها را میگیرد، داشته باشیم. در واقع ما در ایران یک زندان کوچک و یک زندان بزرگ داریم.
"باید آزادی بدون قید و شرط تمام زندانیان سیاسی را خواستار باشیم"
یک نکته که میتوان در مورد زندانیان بدان اشاره کرد، نقش خانوادهها میباشد. خانوادهها باید بتوانند خبر زندانیان و عزیزانشان را به خارج از زندان انعکاس بدهند. البته با مبارزاتی که انجام شده، زندانیان میتوانند به بیرون نامه نوشته که در دههی ۶۰ این موارد وجود نداشت. در زندان خیلیها اعتراض کرده، اطلاعیه میدهند و قانون آنها را رد میکنند و این یک نوع مبارزه است. بعنوان نمونه به زینب جلالیان تکلیف شده که از آرمانهایت دست بردار، ما تو را به مرخصی میفرستیم، یعنی اینکه آنطوری که آنها خواستارند اگر حرف بزند، شاید او را آزاد کنند. سپیده قلیان، آتنا، گلرخ و ... نیز از این نمونه زندانیان هستند که علیرغم هر چیز در زندان باز هم بر سر آرمانهای خویش هستند. مثلا در مورد عفو، که سپیده میگوید برای چه باید تقاضای عفو کنم، مگر من چکار کردم. و این موضع درستی بوده، مگر زندانیان در زندانهای ایران چه گناهی مرتکب شده که باید تقاضای عفو کنند. ما باید آزادی بدون قید و شرط تمام زندانیان سیاسی را خواستار باشیم. چون همهی آنها تنها بدلیل افکارشان دستگیر شدهاند.
دادگاهی حمید نوری در سطح بینالمللی چه تاثیراتی میتواند بر سیاست کنونی ایران و بخصوص تغییر سیاست در زندانها داشته باشد؟
دادگاهی حمید نوری که کمک دادیار سابق زندان گوهردشت بوده از عوامل سرکوب دههی ۶۷ بود که بسیار برای دادخواهی مهم است. این مسئله در سطح جهانی انعکاس داشته و آنچه را که ما سالها گفتهایم، اثبات شد. فهمیدند با این اتفاقات چه کشتار وسیعی انجام گرفت. تا الان روند دادگاه به خوبی پیشرفت میکند، بخصوص در هفتهی قبل که با حضور خانوادهها و شاهدانی که روی موارد حساس و مهمی انگشت گذاشتند. این دادگاهی باعث شد که هر کس بداند در دههی ۶۰ زندان گوهردشت چگونه بوده و امروزه هم این موارد با همان وحشیگریهایی که رژیم ایران مرتکب میشود، ادامه دارد. این دادگاه در تاریخ جنبش دادخواهی بسیار مهم است و ثبت میشود. سخنانی از کسانی در این دادگاه به زبان میآید که از آن کشتار جان سالم بدر بردهاند. محکومیت حمید نوری در واقع میتواند جمهوری اسلامی و بخصوص ابراهیم رئیسی را بعنوان هیئت مرگ زیر سوال ببرد. ما رئیسی، رئیسجمهور انتصابی رژیم که تا به امروز چندین بار در دادگاه اسمش را به زبان آوردند و متهم به جنایت علیه بشریت است در دادگاه مردمی ایران تریبونال محکوم کردیم.