«دشمن باید از ما خانوادههای شهدا بترسد زیرا دلیل بیشتری برای مبارزه داریم»
شهیدان انقلاب ژینا جان فداهای راه آزادی بودند آنها یک مرگ قهرمانانه را بر زندگی پر از ذلت و ترس ترجیح دادند، نه تنها برای همیشه در یادها زنده میمانند بلکە روشنی راه سایرین بودند.
هیما راد
سنه- با دو تن از خانوادەی شهیدان گفتوگویی داشتیم. آنها در این چند ماه عزیزانشان را از دست دادهاند آن هم در جنگی نابرابر و بدون سلاح... میخواهیم بدانیم پس از کشته شدن عزیزانشان اکت و واکنش آنها نسبت به این انقلاب چیست.
«میگفت این ناجوانمردی است منتظر دیگران باشیم انقلاب کنند و خودمان راحت در خانه بنشینیم»
س.ح یکی از زنانی که پسرش را در این راه از دست داده به خبرگزاری زن میگوید: پسرم جوان بود و شوخ، پر انرژی و پر از امید به زندگی او تنها ٢٣ سال داشت. کوهنورد بود و تکیهگاهی برای من و دیگر خواهر و برادرانش، نمیخواهم از او قدیس یا قهرمان بسازم اما در خانواده نقش پر رنگی داشت میتوانست مدیریت کند، پشتیبان باشد، و در نبود پدرش ستون دیگر خانه باشد، نگرانیمان با وجود او در مقابل سختیها کمتر بود زیرا از لحاظ روحی فردی قوی بود.
س.ح میگوید: در اعتراضات شرکت میکرد نگران بودیم اما میدانستیم نمیتوانیم جلویش را بگیریم هربار که از نگرانیمان میگفتیم خیالمان را راحت میکرد که دیگر نمیرود و مواظب است، اما الکی بود باز هم خبرش به گوشمان میرسید که با دوستانش مدام در تظاهرات خیابانی شرکت دارد. میگفتم عزیزم اینها به هیچ کس رحم نمیکنند ما هم پشتیبانی نداریم اگر گرفتار شوی با چه سندی آزادت کنیم، با کدام پول برایت وکیل بگیریم هر بار میگفت اگر من نروم، جوانان دیگر نروند چه کسی انقلاب کند نباید منتظر دیگران باشیم و آنها را سپر کنیم و خودمان راحت زندگیمان را بکنیم این به دور از جوانمردی است.
وی ادامه میدهد: روز آخری که حدود دوماه پیش بود رفت و دیگر برنگشت، تمام وجودمان دلهره بود و وقتی خبر زخمی شدنش را دادند دیگر مطمئن بودم نمیبینمش دل یک مادر هیچ وقت اشتباه نمیکند. سخت بود حالمان خوب نبود. اگر حضور مردم نبود شاید دست به هرکاری میزدم، آواری از بدبختی بر سرمان خراب شده بود.
باور کردنی نبود نمیشد جوانی آنچنان پر از زندگی را زیر خروارها خاک تصور کرد، مگر میشد کسی دست خالی فقط برای حضورش در اعتراضات کشته شود بیشتر از احساس درد، پر از خشم و نفرت بودم اما برای رفع خشمم نمیدانستم چه کنم سرگشته بودم...
«روزی این شعلههای خشم چنان آتشی شود که دودمانشان را نابود کند»
مادر این شهید میگوید: وقتی کشتن، اعدام و شکنجه جوانان دیگر را میبینم هر بار خشمم تازه میشود و به این فکر میکنم که خانواده دیگری داغدار شدند و شعلەی دیگری برافرختند من ایمان دارم این شعلههای خشم روزی چنان آتشی شود که دودمانشان را نابود میکند.
وی ادامه میدهد: به این انقلاب باور دارم زیرا میبینم مردم بیشتر از همیشه متحد هستند، همگی براندازی این حکومت را میخواهند، انگار همگی عضو یک خانواده هستیم، از در که بیرون میروی از راننده تاکسی گرفته تا مغازهدار و دانشجو، کارمند و معلم و... همگی باهم اتفاق نظر دارند که این حکومت باید خداحافظی کند. نشانهها همگی حاکی از آن است، تمام کشتارها، بازداشتها، مشکلات اقتصادی، نارضایتی تمام اقشار جامعه همگی فروپاشی جمهوری اسلامی را نشان میدهد و دست و پا زدنهای آخرش را...
س.ح بیان میدارد: اتحاد مردم با یک سازماندهی مناسب میتواند کار را یک سره کند. اگر مردم بدون برنامه و تنها به اعتراضات پراکنده اکتفا کنند این انقلاب با سرعت کمتری به سرانجام میرسد و این یعنی کشتار بیشتر، در این مرحله ما نیاز به سازماندهی داریم تا با چند حرکت هوشمندانه جمهوری اسلامی را کیش و مات کنیم.
«اینبار انقلاب ژینا، انقلاب برابری و دموکراسی است»
س.ح معتقد است همانطور که پس گرفتن ایران از دست جمهوری اسلامی در سایەی تلاش تمام مردم از تمام بخشها است، ایران آزاد هم متعلق به تمام ملیتها، دینها، مذاهب، اتنیکها و.... است. نمیتوان با نادیده گرفتن آنها یا حذفشان، بار دیگر همەی آنها را به گوشهای راند و تنها گرداننده و تصمیمگیرنده فارسها باشند. اینبار انقلاب ژینا، انقلاب برابری و دموکراسی است.
مادر شهید در پایان میگوید: ما شهیدمان را به انقلاب تقدیم کردیم و امیدواریم هیچ خانوادهای دیگر داغدار نشود و با کمترین هزینه به هدف نهایی که پیروزی در مقابل جمهوری اعدام است، برسیم. ما باز هم به مبارزه ادامه میدهیم اگر لازم باشد جانم را فدای آزادی این آب و خاک میکنم و اگر دشمن میپندارد با کشتن یکی از ما توانسته ما را ساکت و گوشهگیر کند سخت در اشتباه است ما بیشتر از قبل خشمگینیم و همین خشم ما برای انقلاب کافی است، دشمن باید از ما خانوادههای شهدا بترسد زیرا دلیل بیشتری برای مبارزه داریم...
«او برخلاف دشمنانش با شرف بود»
ش.ب خواهر شهید راه آزادی به خبرگزاری زن میگوید: شهید شدن برادر کوچکم (از لحاظ سنی) برای کل خانواده داغ و غم بزرگی بود چون تمام اعضای خانواده برایش آرزوهای بزرگی داشتیم. پدرمان بعد از ۷ سال مریضی و در بستر بودن، ۳ سال پیش فوت شد و ما را با غم بزرگی تنها گذاشت تنها کسی که به فکر مادرم بود همین برادرم بود که همیشه به مادرم میگفت هیچوقت تنهایت نمیگذارم و تا آخر عمرمان با هم زندگی میکنیم. تمام مسئولیتهای زندگی بر دوش او بود دکتر بردن مادرم، مسافرت و مهمانی و... و به قول معروف عصای دست مادر پیرمان بود.
وی ادامه میدهد: برادرم در چهلم شهیدان کوردستان شهید شد او انسان بیتفاوتی نبود و درد و رنج مردم را درد خود میدانست و به همین دلیل در مراسم شهیدان در کنار خانوادههایشان حضور پیدا کرد تا حس انسانی دوستی و همدردی خود را به جا بیاورد. بعد از شهید شدنش مادرم خیلی بیقراری میکند چون زمان زیادی را با هم میگذراندند و خاطرات مشترک زیادی داشتند.
وی درباره وضعیت روحی خانواده بعد از شهادت برادرش میگوید: مادرم ۲ ماه است خواب و خوراک ندارد شبها با پتو و بالش برادرم دراز میکشد و تا نماز صبح فقط اشک میریزد و آه میکشد. برادران دیگرم هیچکدام نمیتوانند به روال عادی زندگی برگردند چون علاوه بر رابطه برادری باهم همکار بودند و ما، خواهران داغ دیدهاش شبانه روز چشم انتظاریم تا شاید برادر شوخ و شنگمان از راه برسد و با شیرین زبانی و محبتش نازمان را بخرد... برادر کوچکی که بە تنهایی برای تمام خانواده مثل کوهی استوار بود. او آرام و مهربان و جوان موفقی بود و برخلاف دشمنانش با شرف بود.
«او نیز مانند جوانان دیگر مجبور به ترک سنه و کارگری در شهرهای دیگر بود»
ش.ب ادامه میدهد: برادرم و ۲ تن دیگر از اعضای خانوادهام لیسانس معماری و عمران داشتند و قرار بود با همدیگر شرکت ساختمانی تاسیس کنند و بخاطر وضعیت اسفناک بیکاری در شهر سنه و نبود شغل برای مردم بومی این شهر، او نیز مانند جوانان دیگر مجبور به ترک سنه و کارگری در شهرهای دیگر بود.
وی میگوید: برادرم تمام هم و غمش تامین زندگی و رسیدگی به اعضای خانواده بخصوص مادر پیر و تنهایش بود و با تمامی ظلمی که به عنوان یک جوان تحصیل کرده در مملکتش به او شده بود اما، باز اعتراضش را بدون خشونت ابراز کرد در حالی که با بیشترین خشونت و با تیر جنگی جوابش را دادند و او را به شهادت رساندند، و او شهید راه آزادی شد..
وی میگوید که همیشه در اطرافمان متوجه رفت و آمدهای مشکوک هستیم و میدانم که زیر نظر هستیم و به عنوان خانوادەی شهید همیشه از ما میترسند چون میدانند حق با ماست و ظلمشان پایدار نیست.
«هدف و راه او چیزی جز بهتر زندگی کردن و برابری و انسانیت نبود»
وی حضور مردم را موجب دلگرمی میداند ولی حضور خانواده شهدا را کمرنگ دانسته زیرا انتظار دارد کسانی که همدرد هستند بیشتر در کنار هم باشند و موجب دلگرمی و تسلی خاطر یکدیگر شوند و به عنوان خانواده شهدا هم دیر را درک کنند اما بنابه دلایلی که شاید ترس از حکومت باشد این حضور احساس نمیشود.
وی میگوید البته خیلی وقتها هم خانوادهی شهیدان بر سر مزار شهیدان یکدیگر میروند و همدردی میکنند اما درد از دست دادن عزیزانمان اینقدر زیاد است که با هیچ چیزی کمرنگ نمیشود.
ش.ب میگوید: هدف و راه برادرم چیزی جز بهتر زندگی کردن نبود، چیزی جز برابری و انسانیت نبود، هیچکدام از شهیدان نخواستهاند در این راه کوچکترین آسیبی به کسی برسانند. تنها هدفشان ایجاد عدالت برای تمام مردم ایران بود و به همین دلیل است که حس احترام و نوع دوستی در تمام دنیا نسبت به شهیدان انقلاب ژن، ژیان، ئازادی برانگیخته شد. راهشان ادامه دارد و میدانم نامشان همیشه در یادها میماند و آنها شهیدان را آزادی، هرگز نمیمیرند.