اعتراض زنان ایرانی به حجاب اجباری در سال ١٣۵٨، صحنه را برای اعتراضات کنونی آماده کرد
مینو جلالی، معترضی که در سال١٣۶٢ (١٩٨٣) از ایران گریخت میگوید: «آن مبارزه... شعلهی مقاومت آن هرگز خاموش نشد.».
منبع: رادیو CBC ·
مترجم: آوا شاعری
زنان ایرانی در خط مقدم انقلاب جنگیدند. اما درست پس از سرنگونی شاه و بازگشت آیتالله خمینی به ایران، تمام چیزهایی که برای آن مبارزه میکردند با تهدید مواجه شد. (هنگامه گلستان)
از روز ٢۵ شهریور(١۶ سپتامبر) که مهسا امینی ٢٢ ساله در تهران به قتل رسید، دهها هزار زن در دهها شهر سراسر ایران خیابانها را تصرف کردند و شعار «زن، زندگی، آزادی» سر دادند.
این اعتراضات در ادامەی جنبشی که در سال ١٣۵٨ آغاز شد بخشی از تاریخ طولانی مقاومت فمینیستی ایران را به خود اختصاص خواهد داد.
دنیا ضیایی، یکی از همکاران IDEAS گفت: «مبارزه علیه حجاب اجباری برای بازپسگیری حقوق و آزادیهای اساسی زنان در واقع ۴۳ سال است که در حال شکل گیری است. این مبارزات همان روز اول، به محض اعلام پیروزی نیروهای جمهوری اسلامی در مبارزەای که منجر به سرنگونی شاه شده بود، شکل گرفت »
در سال ١٩٧٩، دهها هزار زن در ایران، تنها چند هفته پس از انقلاب با شعار «ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم» به خیابان آمدند.
این اعتراضات ٨ مارس ١٩٧٩( ١٧ شهریور ١٣۵٧) در روز جهانی زن، درست زمانی که آیت الله خمینی به تازگی فرمان اجباری حجاب زنان را صادر کرده بود، شکل گرفت.
ضیایی میگوید: « زنان شش روز متوالی به خیابانها سرازیر شدند، اما با سرکوبهای خشونتآمیز مواجه شده و خائن، ضدانقلاب، بورژوا، حامی امپریالیسم یا حتی فاحشه معرفی شدند. اما درنهایت موفق شدند رهبر مذهبی را مجبور به عقب نشینی از موضع خود در مورد حجاب کنند، هرچند پیروزی آنها کوتاه مدت بود.»
در چهلمین سالگرد انقلاب، ضیایی با سه زن که بخشی از این تظاهرات بودند، برای مستند IDEAS که در مارس ٢٠١٩ پخش شد، صحبت کرد.
او گفت: «آنها مشعلی که در تمام این دههها سوخته است را روشن کردند.»
یک ساده لوحی تاریخی
انقلاب ١٩٧٩ ایران تنها یک ایده داشت: «آزادی». ایدهی آزادی، الهام بخش گروەهای عظیمی از زنان در مقاومت بی سابقەشان برای مخالفت با شاه بود. مینو جلالی یکی از آنها بود.
او یک وکیل بازنشسته است که اکنون در لندن زندگی میکند، و در انقلاب ١٩٧٩ و اعتراضات پس از آن فعال بود.
جلالی نیز مانند بیشمار ایرانی دیگر به دلیل مخالفت با دیکتاتوری وحشیانه، نابرابری اجتماعی-اقتصادی و سلطه بیگانگان تحت حکومت شاه، به خیابانها آمد.
او گفت در خیابانها نمایش قابل توجهی از همبستگی و شجاعت دیده است که حملهی ارتش نقطه عطف آن بود. «فکر میکنم حدود ١٠٠ نفر کشته شدند و میشد به وضوح دید که مردم هیچ ترسی نشان نمیدهند.»
«سرکشی زیبایی تمام فضا را اشغال کرده بود»
جلالی معتقد است که نیروهای مترقی تا حد زیادی قدرت و سازماندهی نیروهای مذهبی را در آن روزها دست کم گرفتند.
او گفت: «هرگز فکر نمیکردیم ممکن است روحانیت قدرت را در دست بگیرد و حکومت کند. این ساده لوحی ما بود، یک ساده لوحی تاریخی.»
جلالی با ناباوری و ترس نظارهگر تظاهراتهای خیابانی با شعارهای اسلامی بود. در تجمعات از زنان خواسته میشد حجاب را رعایت کنند. آیت الله خمینی در بهمن ١٣۵٧رسماً قدرت را در دست گرفت و انقلاب مختوم اعلام شد.
او در عرض چند هفته، حمله به اتنیکها، مخالفان سیاسی و مدافعین حقوق زنان را آغاز کرد. جلالی اما، مانند بسیاری دیگر، امیدوار بود انقلاب امکان ابراز دیدگاه سازمانهای مختلف سیاسی را فراهم کند.
وی گفت: «در آن زمان احتمالات دیگری نیز پتانسیل اتفاق افتادن داشتند، اما متأسفانه فرصت را از دست دادیم. ایران یک فرصت طلایی را از دست داده و ما اکنون به تاریخ بازگشتهایم. انقلاب اجتناب ناپذیر بود. هیچ کس واقعا نمیتوانست در مقابل قدرت آن بایستد. امیدوار بودیم که بتوانیم آن را هدایت کنیم اما اشتباه کردیم. روحانیون انقلاب را ربودند و بسیاری از مردم را فریب دادند.»
زنانی که برای نجات انقلاب جنگیدند
کمتر از دو هفته پس از انقلاب، اطلاعیهی جشنهای ٨ مارس، روز جهانی زن، در روزنامهها منتشر شد.
هایده درگاهی که در آن زمان استاد ادبیات دانشگاه تهران بود، میگوید: «قرار بود برای اولین بار در تاریخ ایران، هشتم مارس را آزادانه و علنی جشن بگیریم.»
او که ٣۵ سال گذشته را در سوئد زندگی کرده است، در سال ١٩٧٩ به سازماندهی یکی از چندین مراسم بزرگداشت ٨ مارس در تهران کمک کرد.
اما در ٧ مارس، آیتالله روحالله خمینی حکم داد که اکنون زنان موظف به پوشیدن حجاب در ادارات دولتی هستند و نباید به قول خمینی «برهنه» سرکار بروند و آنچه قرار بود جشن باشد به اعتراضات گسترده تبدیل شد.
«٨ مارس ١٣۵٨، جشن زنان ایرانی در روز جهانی زن به اعتراضات گسترده علیه فرمان جدید حجاب اجباری خمینی تبدیل شد.» (هنگامه گلستان)
دهها هزار زن صبح روز ٨ مارس در تهران مقابل دفتر نخستوزیر جدید تجمع کردند، در حالی که ٣٠٠٠ نفر دیگر در شهر مذهبی قم، محل اقامت خمینی، اعتراض کردند.
صبح همان روز، گروه بزرگی از زنان درهای یک سالن پر از جمعیت دانشگاه تهران را باز کردند، مراسم بزرگداشت را قطع کردند. و گفتند در خیابان با فحاشی طرفداران رژیم مواجه شدهاند.
درگاهی میگوید یادش است میگفتند: «بیایید بیرون و ببینید با راهپیمایی ما در خیابان چه کردهاند.»
هنگامی که گروه سعی کردند از آنجا خارج شوند، متوجه شدند که دروازهها قفل شده است. درگاهی و یک زن دیگر از دروازهها بالا رفتند و از محافظان طرفدار رژیم خواستند که آنها را رها کنند.
فریاد زدم: «این آزادی است که برای آن تظاهرات کردیم و رنج کشیدیم؟»
آنها سرانجام در خیابان به هزاران نفر دیگر پیوستند و شعار دادند: «انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم.»
درگاهی مصمم بود: «هیچ شکی نداشتیم این اولین قدم سرکوب است و باید در مقابل آن ایستادگی کنیم. هم به عنوان زن و هم به عنوان انقلابی.»
«این اعتراضات فعالان حقوق زنان و زنان متخصصی مانند پرستاران و کارمندان دولتی که نگران از دست دادن شغل خود بودند را گرد هم آورد.» (هنگامه گلستان)
زنان ایران شش روز متوالی، برای پس گرفتن حقوق خود راهپیمایی کردند و جنگیدند و در خیابانها، با چاقو، سنگ، آجر و شیشهی شکسته مورد حمله معترضان متقابل قرار گرفتند.
در این میان متحدان غیرمنتظرهای از میان فمینیستهای کشورهای دیگر به آنها پیوستند. کیت میلت، فمینیست آمریکایی، که دعوت فعالان دانشجویی را پذیرفته بود، در راهپیمایی به زنان تهران پیوست و کمیتهی بینالمللی حقوق زنان به ریاست فیلسوف فمینیست سیمون دوبووار، هیئتی را برای همبستگی او اعزام کرد.
گروه ستیزەجوی فمینیست فرانسوی «روانکاوی و سیاست» در خیابانها راهپیمایی کردند و اتفاقاتی که در جریان بود را مستند کردند. مستند ١٢ دقیقەای آنها تنها فیلم باقی مانده از رویدادهاست.
به نظر میرسید که اعتراضات زنان کارساز بود. تنها چند روز پس از تظاهرات ٨ مارس، آیت الله محمود طالقانی، متکلم عالی رتبه، اظهارات خمینی را پس گرفت. با آن پیروزی آشکار، بسیج زنان در اولین مقاومت گسترده و جمعی علیه جمهوری اسلامی، شروع به فروپاشی کرد.
«خودمان ساماندهی میکردیم»
پیش از دههی ١٣۶٠، زمانی که سرکوب خشونتآمیز رژیم علیه مخالفان تشدید شد، انجمنهای زنان در محل کار، کمیتههای ویژه زنان در سازمانهای سیاسی و حتی سازمانهای زنان مستقل از احزاب سیاسی، شکوفایی مختصری را تجربه کردند.
«معترضان در خیابانها با شعارهای مردمی مورد حمله قرار گرفتند. تنها چیزی که از آنها محافظت میکرد زنجیرهای از متحدان مرد بود که برای دفاع از آنها با اسلحه حاضر شده بودند.» (بتمن/گتی ایماژ)
شاهین نوایی یکی از این سازمانها را رهبری میکرد. او استاد حشرهشناسی دانشگاه تهران بود و در تأسیس اتحادیهی سراسری زنان (NUW) در سال ١٣۵٨ نقش داشت.
نوایی با اشاره به حمایتهایش از تظاهرات آنها گفت: «مهم ترین سؤال ما این بود که آیا باید خودمان سازماندهی را شروع کنیم؟»
NUW دقیقا قصد همین کار را بکند. نوایی گفت: «برای ما روشن بود حکومت دینی در راه است و ما تحت هیچ شرایطی حاضر نبودیم در حکومت دینی زندگی کنیم.»
NUW در حمایت از زنانی که به دلیل امتناع از پوشیدن حجاب با اخراج از کار مواجه شده بودند، کار میکرد. آنها علیه تغییرات پیشنهادی قوانین جنسیتی در قانون اساسی مبارزه کردند. و کمپین های سوادآموزی و آگاهی بخشی را در محلههای کارگری شهرهای کوچک راه اندازی کردند.
در ژوئیه ١٩٨٠، صدها زن با تجمع در مقابل دفتر ریاست جمهوری مخالفت خود از برقراری مجدد حجاب را نشان دادند. (AFP/Getty Images)
اما طولی نکشید که مجبور شدند فعالیتهای آشکار خود را متوقف کنند. و نوایی، که مسئول ارتباطات گروه بود، مجبور شد کار دشواری انجام دهد: «یک شب کامل را صرف سوزاندن لیستهای عضویت کرد، فقط برای اینکه به دست پلیس نرسند.»
«تنها کاری که میتوانستیم بکنیم گریه کردن بود. وقتی مدارک را میسوزاندم، چهرهی تک تک دوستان عزیزم را درست مقابل چشمانم میدیدم.»
بلافاصله پس از آن، خانه و محل کار نوایی مورد حمله قرار گرفت و او مجبور شد در زیرزمین زندگی کند. «واقعاً سخت بود. تحت هیچ شرایطی نمیتوانستم خانواده ام را ملاقات کنم.»
او ماهها را در خانههای دوستانش پنهان شد، تا اینکه در نهایت، با پای پیاده از مرز پاکستان از ایران گریخت.
«نتوانستم مادرم را ببینم. دو سال بعد از رفتنم از ایران، مادرم به شدت مریض شد و فرصت نداشتیم همدیگر را ببینیم و خداحافظی کنیم.»
۴٠ سال مقاومت
در سال ١٩٨١، علاوه بر اینکه پوشیدن حجاب برای همه زنان بالای ٩ سال در ایران اجباری شد، تفکیک جنسیتی در محل کار و مدارس صورت گرفت، تفریحهای ساحلی و رویدادهای ورزشی ممنوع شد و مجموعەای از قوانین جدید بر طلاق حاکم شد و قوانین حضانت فرزند، ارث، شهروندی و قصاص همگی کفهی ترازوی زنان را بالا برد.
در پاسخ، فعالان فمینیست کمپینهای مختلفی را در طول سالها سازماندهی کردند. و زنان در زندگی روزمرهی خود به مقاومت ادامه دادند.
در دسامبر ٢٠١٧، پنج سال پیش از اعتراضات به مرگ مهسا امینی، زن جوانی به نام ویدا موحد روی صندوقی در یکی از شلوغ ترین خیابان های تهران بدون حجاب ایستاد و روسری سفیدش را آرام روی یک چوب بلند تکان داد.
پس از انتشار ابراز مخالفت او در فضای مجازی، عکسهایی از سایر زنان ایرانی که روسری خود را در ملاء عام درمیآوردند و بالا میگرفتند، دست به دست شد.
دهها نفر از این زنان دستگیر شدند اما ناامید نشدند و به «دختران انقلاب» معروف شدند.
برای بسیاری از زنان انقلابی ایران سال ١٣۵٨، دیدن دوباره سوختن مشعلی که ۴٠ سال پیش روشن کرده بودند، دلگرم کننده است.
نوایی گفت: «شوخی نیست. این زنان ۴۰ سال است که بیوقفه، هر ساعت و هر روز، برای خواستههایشان میجنگند. ایران بدون مقاومت این زنان، گورستانی بیش نخواهد بود.»
جلالی گفت: «هیچ کاری از دستمان بر نمیآید جز اینکه ایمانمان را به زنان ایران حفظ کنیم، آن مبارزه، آن شعلهی مقاومت، هنوز خاموش نشده است...»