سقز در آماج سیاستهای استعماریِ استخراج(۲)
شیلان سقزی
فعالیتهای معدن طلای قلقله سقز بهدلیل استفاده از مواد شیمیایی پرخطر و نبود نظارت، سلامت مردم و محیطزیست را تهدید کرده و بهدلیل نبود شفافیت، اعتراضات و پرسشهای محلی را برانگیخته است.
فعالیتهای معدنی در معدن طلای قلقله سقز، بخشی از فرایند بهرهبرداری از منابع طبیعی در روژهلات است که پیامدهای متعددی در حوزههای زیستمحیطی، اقتصادی و اجتماعی به همراه داشته است. استخراج طلا و دیگر مواد معدنی در این منطقه، با استفاده از روشهای صنعتی و در چارچوب پروژههای متمرکز، تأثیراتی بر تنوع زیستی، کیفیت خاک و منابع آب و سلامت عمومی ساکنان محلی داشته است. علاوه بر این، سازوکارهای اقتصادی و مدیریتی مرتبط با این پروژه، پرسشهایی درباره شفافیت، پاسخگویی و نحوه مشارکت مردم محلی ایجاد کرده است. در بخش دوم این گفتوگو، مهندس ژکاوان به بررسی این ابعاد، از تهدیدات زیستمحیطی و اثرات بر سلامت عمومی گرفته تا مسائل اقتصادی، حقوق بشری و واکنشهای مردمی و چشماندازهای آینده میپردازد.
فعالیتهای معدنی در معدن طلای قلقله سقز، با تأکید بر تهدیدات سلامت عمومی و اثرات زیستمحیطی و اکوسیستم منطقه چگونه است؟
در چارچوب سیاستهای مرکزگرایانه و سودمحور جمهوری اسلامی، معادن نه بهمثابه منابع ملی یا ثروتهای مردمی، بلکه بهعنوان ابزارهای استخراج و کنترل به کار گرفته شدهاند. معدن طلای قلقله در شهر سقز، یکی از نمونههای بارز این منطق است، یعنی بهرهبرداری حداکثری، با حداقل شفافیت، حداقل مسئولیتپذیری و حداکثر هزینه برای مردم و طبیعت. در شرایطی که مدیریت این معادن غالباً در اختیار نهادهایی چون سپاه پاسداران، شستا و شرکتهای شبهنظامی و خصوصی است، مطالعات زیستمحیطی مستقل یا مشارکت جامعه محلی در تصمیمگیری بهکلی حذف شدهاند. این معدن با استفاده از سیانور، اسیدها و تخلیه پسماندهای سمی در منابع آبی اطراف، تهدید مستقیم برای سلامت عمومی، خاک، آبهای زیرزمینی و تنوع زیستی منطقه است. بروز مواردی از سرطان، بیماریهای پوستی، مشکلات تنفسی و ناباروری در روستاهای اطراف، همراستا با افزایش فعالیتهای معدنی بوده است. همچنین، چرای دام، کشاورزی و حتی منابع آب شرب در معرض آلودگی مزمن و برگشتناپذیر قرار گرفتهاند. اما چون این منطقه در پیرامون واقع شده، مثل همه مناطق حاشیه در نظامهای استعماری، صدای آن به جایی نمیرسد، چون اینجا، طبیعت به گروگان گرفته شده و مردم محلی عملاً نه بهرهبردار ثروت بلکه قربانی توسعه تحمیلی شدهاند. بدون ارزیابی اثرات زیستمحیطی مستقل، بدون حضور نهادهای مردمی و در بستری از امنیتیسازی هرگونه اعتراض یا مطالبه محلی، معدن قلقله بدل به نمادی از توسعهای مرگآور شده است. بنابراین میتوان گفت معدنکاری در قلقله سقز نه تنها شکلی از استثمار اقتصادی، بلکه صورتبندیای از خشونت اکولوژیک و استعمار محیطی است.
در مورد ورود اثرات مخرب سیانید و فلزات سنگین به منابع آب و خاک منطقه و پیامدهای آن برای سلامت انسان و طبیعت در کوردستان بیشتر توضیح دهید؟
در فرآیند استخراج صنعتی طلا در معدن قلقلهی سقز، از ترکیبات سمی همچون سیانید سدیم و دیگر فلزات سنگین (مانند جیوه، آرسنیک، سرب و کادمیوم) استفاده میشود. این مواد به شکل سیستماتیک و بدون نظارت زیستمحیطی، وارد منابع آب زیرزمینی، رودخانهها، خاکهای زراعی و اکوسیستم منطقه میشوند؛ پدیدهای که باید آن را نه صرفاً یک مشکل فنی یا زیستمحیطی، بلکه یک خشونت ساختاری و شکل مدرن استعمار داخلی زیستمحیطی دانست. یعنی در منطق استثماری و پیرامونی، بدن انسان و بدن طبیعت در کوردستان به آزمایشگاهِ عواقب بیواسطه اقتصاد سیاسی مرکزگرا تبدیل شدهاند. ورود سیانید به منابع آب یعنی مختل شدن زنجیرههای زیستی، مرگ بیصدای گونههای گیاهی و جانوری و درنهایت، انباشت بیماری در بدن مردم سقز. از سوی دیگر فلزات سنگین در خاک و آب باعث بروز سرطان، بیماریهای کلیوی، اختلالات عصبی، نازایی، سقط جنین و مشکلات ژنتیکی بین نسلی میشوند. این یعنی استعمار زیستی و نژادی درونمرزی. از سوی دیگر دولت مرکزی و نهادهای بهرهبردار، نهتنها هیچ استاندارد شفاف یا پاسخگویی زیستمحیطی ندارند، بلکه با امنیتیسازی هر گونه اعتراض، عملاً هر صدای مردم را سرکوب میکنند. در چنین شرایطی، مردم فقط نیروی کار ارزان و قربانی خاموش آلودگی هستند، نه صاحبان منابع. این وضعیت همانطور که در بالا هم اشاره کردم یعنی، بازتولید الگوی استعمار است یعنی تبدیل زمین بومی به منبع استخراج و بدن بومی به انبار سموم شیمیایی؛ و آنچه به نام توسعه عرضه میشود، چیزی نیست جز مرگ تدریجی، نابرابر و گزینشی در لباس سرمایهگذاری و پیشرفت.
تاثیرات بهربرداری از معدن طلای قلقله سقز، بر کاهش تنوع زیستی و گونههای نادر جانوری و گیاهی چگونه است؟
بهرهبرداری صنعتی و غارتمحور از معدن طلای قلقله در سقز، فقط تخریب اقتصادی و آلودگی زیستمحیطی نیست، بلکه پروژهای ساختاری برای تبدیل طبیعت کوردستان به قربانی منطق سودآوری و انباشت سرمایه توسط مرکز قدرت است. این روند، تنوع زیستی منطقه را بهطور فاجعهباری تهدید میکند، تا آنجا که گونههای نادر مانند «سمندر خالدار کوردستانی» در معرض انقراض قرار گرفتهاند، سمندر خالدار، گونهای بومی و نادر در کوردستان است که نشانهای از غنای اکولوژیک و پیوند تاریخی انسان و طبیعت در این سرزمین است، اما با تخریب زیستگاهها، آلودگی منابع آبی با سیانید و فلزات سنگین و نابودی پوشش گیاهی، بقای این گونه و دهها موجود دیگر، عملاً در میدان جنگی نابرابر میان زیست طبیعی و سرمایهداری غارتی قرار گرفته است. در این میان، دولت نهتنها هیچ ارادهای برای حفاظت از گونهها یا اکوسیستم ندارد، بلکه خود از طریق هلدینگهای نظامی و شبهدولتی، یکی از عوامل اصلی این نابودی است. هیچ نهاد زیستمحیطی مستقل یا مردمی، امکان نظارت یا اعتراض ندارد؛ این یعنی استعمار اکولوژیک و سرکوب بوممحور. بنابراین نابودی تنوع زیستی در کوردستان، تنها یک فاجعه محیطزیستی نیست؛ نابودی حافظهی طبیعی، بیخانمانی گونهها و بازتولید نوعی مرگ تدریجی برای انسان و طبیعت در کنار یکدیگر است. طلایی که از معدن قلقله سقز استخراج میشود، با مرگ سمندرها و سکوت کوهستانها آغشته است؛ این نه پیشرفت، بلکه پروژهای استعماری برای خاموشسازی زندگی در تمامی اشکالش است.
شباهتها و تفاوتهای بحران زیستمحیطی قلقله سقز با بحرانهای مشابه در سطح جهانی چگونه است؟
بحران زیستمحیطی در معدن طلای قلقلهی سقز، تنها یک مسئله محلی نیست، بلکه نمونهای تمامعیار از الگوی جهانیِ سرمایهداری استخراجمحور است که با شعار «توسعه»، به نابودی بسترهای حیات میانجامد. این مدل، شباهتهای عمیقی با فجایعی مانند تخریب جنگلهای آمازون، آلودگی آب در نیجریه بر اثر استخراج نفت، یا سمی شدن رودخانهها در اندونزی دارد. در همه این موارد، دولتها یا شرکتهای تحت حمایت دولت، به اسم منافع ملی یا رشد اقتصادی، جوامع بومی و اکوسیستمها را قربانی منطق سود و کنترل میکنند. در قلقله سقز نیز، همانند آمازون، تخریب طبیعت با سلب حق حاکمیت مردم بومی بر سرزمین خود گره خورده است. ورود سیانید و فلزات سنگین به خاک و آب، شباهت بسیاری با تجربه معدنکاری در پرو یا شیلی دارد که منجر به نابودی گونههای جانوری و افزایش بیماریهای مرگبار در مناطق پیرامونی شده است، اما تفاوت مهم قلقله در این است که این بحران در سکوت خبری، سانسور حکومتی و نبود نهادهای مستقل مدنی شکل میگیرد. در حالی که در سطح جهانی جنبشهای زیستمحیطی گستردهای به مقابله با این روند برخاستهاند، در ایران و بهویژه در کوردستان، فعالان زیستمحیطی با اتهامهای امنیتی سرکوب میشوند. این یعنی بحران زیستمحیطی قلقله، نهفقط یک تخریب طبیعی، بلکه شکلی از استعمار سیاسی- اکولوژیک خاموش است. در نهایت، آنچه در قلقله میگذرد نه یک استثناء، بلکه قطعهای از پازل جهانیِ تخریب سازمانیافتهی طبیعت توسط قدرت و سرمایه است؛ با این تفاوت که در کوردستان، این پروژه با سکوت رسانهای، سرکوب سیاسی و بیعدالتی تاریخی مضاعف همراه است.
ابعاد فساد اقتصادی و نقض حقوق بشر در پروژه معدن طلای قلقله سقز، با تمرکز بر منافع اقتصادی و سیاسی نهادهای دولتی چگونه بوده است؟
پروژه معدن طلای قلقلهی سقز، نماد آشکار ترکیب فساد ساختاری، چپاول منابع و نقض سیستماتیک حقوق بشر در ساختار قدرت جمهوری اسلامی است. آنچه در ظاهر بهعنوان «پیشرفت اقتصادی» و «استخراج ملی» تبلیغ میشود، در واقعیت چیزی نیست جز یک پروژه امنیتی-اقتصادی، با مشارکت نهادهای نظامی-اقتصادی نظیر شستا، قرارگاه خاتم و شرکتهای اقماری وابسته به سپاه پاسداران، که بدون رضایت مردمی، شفافیت مالی، یا ارزیابی محیطزیستی شروع و اجرا شدهاند. در این پروژه، نهادهای دولتی از ابزارهای اقتدار برای مصادرهی زمینها، خاموشکردن اعتراضات مردمی و سلب هرگونه نظارت مستقل استفاده کردهاند. اعتراض فعالان محیطزیست با اتهامهای امنیتی پاسخ داده شده و حقوق ابتدایی مردم پیرامون معدن، از حق به سلامت، تا حق مالکیت زمین و مشارکت در تصمیمگیری، بهشکلی خشن نقض شده است. از منظر اقتصادی، منابع و سود این معدن نه به منطقه بازمیگردد و نه به نفع جامعه بومی خرج میشود. در عوض، سود حاصل صرف شبکههای قدرت امنیتی و کنترل سیاسی در مناطق محروم و پیرامونی مانند کوردستان میشود. درواقع پروژه قلقله تنها یک پروژه معدنی نیست، بلکه بازنمایی یک منطق سیاسی-اقتصادی گستردهتر است، یعنی سلب مالکیت از مردم، نابودی طبیعت، تثبیت سلطه، و تحکیم یک نظم استثماری که زیست بومی و انسانی را قربانی امنیت و سود میکند. این، نه توسعه است و نه عدالت؛ بلکه شکل مدرن غارت حکومتی با پوشش پروژههای ملی است.
تاثیر فعالیتهای معدنی بر حقوق بشر، از جمله سرکوب اعتراضات مردمی و نادیده گرفتن خواستههای محلی و حتی شایعه تصادف ساختگی دو مهندس پروژه چگونه بوده است؟
فعالیتهای معدنی در کوردستان، بهویژه در پروژههایی مانند معدن طلای قلقله سقز، تنها مسألهای زیستمحیطی یا اقتصادی نیست، بلکه بهوضوح به حوزه نقض ساختاری حقوق بشر وارد شده است. این پروژهها با پشتیبانی نهادهای نظامی-اقتصادی نهتنها بدون مشورت یا رضایت جوامع محلی اجرا میشوند، بلکه هرگونه مخالفت مردمی را با سازوکارهای امنیتی و تهدیدآمیز پاسخ میدهند. اعتراضات مردمی بهجای شنیدهشدن، سرکوب میشوند. فعالان محیطزیست تهدید یا بازداشت میگردند و رسانهها سانسور میشوند. این سرکوب نهفقط بر مبنای واکنش به اعتراض، بلکه در راستای حذف هر صدای مستقل، منتقد، یا آگاه نسبت به تبعات پروژهها است. مردم منطقه عملاً از ابتداییترین حقوق خود، نظیر مشارکت در تصمیمگیری، دسترسی به اطلاعات شفاف، یا حفاظت از سلامت و محیطزیست خود، محروم شدهاند. در این میان، شایعاتی درباره تصادف مشکوک دو مهندس پروژه که گفته میشود به برخی فسادها یا تخلفات داخلی پی برده بودند، بر شدت نگرانیها افزوده است. حتی اگر این ادعا اثباتنشده باقی بماند، فضای امنیتی، نبود شفافیت، و کنترل کامل سپاه و نهادهای قدرت بر پروژه، بهگونهای است که امکان تحقیق مستقل و پاسخگویی را بهکلی منتفی کرده است. در مجموع، پروژههای معدنی به ابزارهای استعماری داخلی تبدیل شدهاند؛ هم برای غارت منابع و هم برای سرکوب جامعهی پیرامونی. نقض حقوق بشر در این زمینه نه استثنا، بلکه بخشی از ساختار و طراحی پروژههاست. منابع طبیعی بهانهاند؛ هدف، سلطهی سیاسی و اقتصادی است.
تلاشهای مردمی برای مقابله با بحران معدن طلای قلقله سقز و بررسی چشماندازهای ممکن برای آینده چگونه است؟
تلاشهای مردمی برای مقابله با بحران معدن طلای قلقله سقز، نمادی از مقاومت جانانه جوامع محلی علیه پروژههای استثماری و سرکوبگرانه است که منابع طبیعی را به ابزار تحمیل سلطه تبدیل کردهاند. این حرکتها، اگرچه با محدودیتهای شدید امنیتی، سیاسی و رسانهای مواجهاند، نشاندهندهی خواست عمیق مردم برای حفظ محیط زیست، سلامت و حق حیاتشان است. مردم سقز با تجمعات، اعتراضات مسالمتآمیز، اطلاعرسانی در شبکههای محلی و تلاش برای ایجاد همبستگی با نهادهای مدنی و فعالان محیطزیست، میکوشند تا صدای خود را در برابر هجوم نهادهای دولتی و نظامی به منابعشان به گوش جهانیان برسانند. اما این مقاومت، در فضایی که نهادهای مدنی ضعیف و سرکوبشدهاند و دولت مرکزی و نهادهای امنیتی منافع کلان اقتصادی و سیاسی خود را بر حفظ منافع مردم ترجیح میدهند، با موانع بزرگی مواجه است. چشمانداز آینده، در شرایط فعلی، تاریک است مگر آنکه اصلاحات بنیادین ساختاری در نحوه مدیریت منابع طبیعی و روابط قدرت در ایران صورت گیرد، نهادهای مدنی تقویت شده و مشارکت واقعی مردم در تصمیمگیریها تضمین شود. در غیر این صورت، تجربه تلخ سرکوب و تخریب محیط زیست ادامه خواهد یافت و بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی عمیقتر خواهند شد. بنابراین، مقاومت مردمی در قلقله سقز نهتنها یک مبارزه محلی بلکه جبههای در برابر استعمار داخلی و ساختارهای قدرت غارتگر است که در آن سرنوشت انسان و طبیعت به هم گره خوردهاند. آیندهای پایدار تنها با گسستن این بندهای قدرت استبدادی و احیای حقوق مردم ممکن خواهد بود.
از دیدگاه شما تاریخچه و روند اعتراضات مردم سقز و روستاهای اطراف علیه فعالیتهای معدنی چگونه است؟
تاریخچه اعتراضات مردم سقز و روستاهای اطراف علیه فعالیتهای معدنی، روایت تلخ و تکراری از تضاد میان خواستهای مردم برای حفظ محیط زیست، سلامت و زندگی پایدار و منافع اقتصادی-سیاسی نهادهای حکومتی و سرمایهداران وابسته است. این اعتراضات، که از سالهای ابتدایی آغاز فعالیت معدن شکل گرفت، نشاندهنده آگاهی و مقاومت مردم محلی در برابر تحمیل پروژههای غیربومی و نابودگر است. مردم سقز و روستاها با برگزاری تجمعات، راهپیماییها و صدور بیانیههای اعتراضی تلاش کردند صدای خود را علیه تخریب منابع طبیعی، آلودگی محیط و تهدید سلامت عمومی به گوش مسئولان برسانند. اما این خواستهها نه تنها نادیده گرفته شد، بلکه با برخوردهای امنیتی، بازداشت فعالان و محدودیتهای شدید رسانهای مواجه گردید. شیوه حکومتی برخورد با این اعتراضات، حکایت از ماهیت سرکوبگرانه ساختار قدرت دارد که منافع نخبگان و نهادهای نظامی- اقتصادی را بر حقوق بنیادی مردم ارجح میداند. روند اعتراضات نشان داد که فقدان نهادهای مدنی مستقل و فضای سیاسی بسته در منطقه، عملاً امکان گفتوگوی واقعی و اصلاح را از میان برده است و به جای پاسخگویی، پروژههای معدنی با ابزار زور و سرکوب ادامه یافتهاند. این چرخه تکراری سرکوب و مقاومت، بحران عمیق بیاعتمادی میان مردم و حکومت را رقم زده و چشمانداز تحقق عدالت زیستمحیطی و اجتماعی را تیره و تار کرده است. بنابراین، اعتراضات سقز نمونهای از مبارزهی مردم علیه استعمار داخلی و استخراج بیرحمانه منابعشان است که برای تغییر بنیادین ساختارهای قدرت و ایجاد نهادهای پاسخگو، همچنان نیازمند همبستگی، حمایتهای گسترده و فشار مستمر داخلی و بینالمللی است. بدون چنین تغییراتی، این اعتراضات محکوم به تکرار در چرخهای بیپایان خواهند بود.
طلا، نفت و گاز کرماشان و ایلام یا معادن کوردستان چرا در توسعه خود روژهلات به کار گرفته نمیشود؟
معادن طلای کوردستان و منابع نفت و گاز کرماشان و ایلام، بهظاهر ظرفیتهای عظیمی برای توسعه اقتصادی روژهلات محسوب میشوند، اما در عمل این ثروتهای طبیعی نه تنها به بهبود شرایط معیشتی و توسعه پایدار مردم محلی منجر نشدهاند، بلکه به ابزارهای استثمار و کنترل از سوی دولت مرکزی تبدیل شدهاند. علت اصلی این بیتأثیری، ساختارهای سیاسی و اقتصادی متمرکز و سرکوبگر است که منابع طبیعی مناطق کوردی را به جای اینکه به عنوان سرمایهای برای توسعه محلی و تقویت جامعه کُرد به کار گیرند، به منبع درآمدی برای نهادهای حکومتی، شرکتهای وابسته به سپاه و سایر نیروهای اقتدارگرای مرکز تبدیل کردهاند. این فرآیند نه تنها منافع واقعی مردم کُرد را تامین نمیکند بلکه نابرابری و فقر را در این مناطق عمیقتر میسازد که نمونه بارز این وضعیت، همان معادن طلای قلقله سقز است که علیرغم درآمدهای کلان، نه تنها توسعه اقتصادی محلی را تضمین نکرد بلکه با تخریب محیط زیست و سرکوب اعتراضات مردمی، بحرانی امنیتی و اجتماعی ایجاد کرد. در حوزه نفت و گاز، کرماشان و ایلام سالهاست ذخایر گستردهای دارند اما هیچگونه بازتوزیع عدالتمحور و توسعه متوازن انجام نشده؛ پروژهها عمدتاً زیر نظر شرکتهای دولتی و نیروهای نظامی-اقتصادی با هدف تأمین منافع مرکزی پیش میروند، بدون آنکه سهم واقعی و چشمگیری به مردم منطقه برسد. همانطور که اشاره کردم این وضعیت نشاندهنده ادامه مدل قدیمی استعمار داخلی است که منابع طبیعی پیرامون را غارت میکند و ثروت آنها را در جهت تثبیت قدرت سیاسی و اقتصادی نهادهای مرکزی به کار میگیرد، در حالی که مردم محلی در فقر و محرومیت باقی میمانند. در این چارچوب، توسعه واقعی کوردستان نه تنها ناممکن بلکه به ابزار سرکوب و کنترل بدل شده است و تا زمانی که این سیستم عوض نشود، منابع طبیعی این منطقه همچنان طلای خونین و نفت بیثروتی خواهد بود.
گزینه های روبهروی جامعه مدنی و روشنفکری کوردستان از سویی و احزاب سیاسی روژهلات در مقابل این سیاستهای غارت استعماری لازم است چگونه باشد؟
جامعه مدنی و روشنفکری کوردستان در روژهلات، در مقابل سیاستهای غارتگرانه و استعماری دولت مرکزی ایران که منابع طبیعی این منطقه را به ابزار کنترل و سرکوب تبدیل کرده است، با دو گزینه اصلی و سرنوشتساز مواجهاند. نخست، پذیرش وضعیت موجود و تسلیم به بازیهای نابرابر قدرت که به معنای ادامه استثمار و به حاشیه رفتن مطالبات واقعی مردم است؛ و دوم، مقاومت سازمانیافته و متحدانه در برابر این مدل غارت که نیازمند بازتعریف راهبردها و ساختارهای سیاسی و اجتماعی است. در مقابل این وضعیت، روشنفکری کوردستان باید نقش آگاهیبخش و تحلیلی خود را جدیتر بگیرد و از مرز نقد صرف عبور کند؛ یعنی به ترویج ایدههای دموکراسی، عدالت اجتماعی و توسعه پایدار مبتنی بر حق تعیین سرنوشت مردم کُرد، به عنوان راهحلهای بنیادی و نه اصلاحات سطحی، بپردازد. تأکید بر استقلال نهادهای مدنی، تقویت شبکههای محلی و مردمی و ایجاد فضای گفتوگو و همبستگی میان فعالان فرهنگی و سیاسی، ضرورت استراتژیک این دوران است. از سوی دیگر، احزاب سیاسی روژهلات، به ویژه آنهایی که در چارچوب نهادهای رسمی فعالیت میکنند، ناگزیرند سیاستهای محافظهکارانه و پیروزیهای کوتاهمدت ناشی از سازش را کنار بگذارند و به سمت کنشگری رادیکالتر و مردمیتر حرکت کنند. این امر مستلزم کنار گذاشتن وابستگی به بازیهای حزبی فرقهای و تمرکز بر اتحاد فراملی و تقویت ظرفیتهای سازمانی است تا بتوانند به مقابله با نهادهای قدرتمند اقتصادی-نظامی حاکم بر منابع بپردازند. در نهایت، تنها گزینه واقعی، پیوند عمیق میان جامعه مدنی، روشنفکری و احزاب سیاسی بر مبنای عدالت، شفافیت، و پاسخگویی است تا این مثلث بتواند فضای مسموم استثمار و سرکوب را بشکند و مسیر توسعهای بر پایه حقوق انسانی و اقتصادی خلق کند. این مبارزه فراتر از رقابتهای حزبی و جناحی است و به مبارزهای تاریخی برای بازپسگیری حق حیات و توسعه پایدار در کوردستان بدل شده است. تا زمانی که این اتحاد شکل نگیرد، غارت منابع و سرکوب جامعه مدنی همچنان ادامه خواهد یافت و روژهلات در چرخهای معیوب گرفتار خواهد بود.