زندانیان سریکانیه آنچه که بر سرشان آمده را فاش کردند
پس از اشغال شهر سركانيه توسط باندهای دولت تركيه؛ زندگی تبدیل به جهنم شد. به ویژه برای زنان این شهر که با فرهنگهای غنی زندگی کردهاند. برخی از آنها در ایست بازرسی و برخی هم برای اینکه در مورد مشکلات خود صحبت کنند، نزد آنها رفته اما به کمین افتاده و ماهها در زندانها با انواع بدرفتاریها روبرو ماندند.
سرکانیه - به دلایلی که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد، بسیاری از زنان سرکانیه در شمال و شرق سوریه توسط اشغالگران ترکیه دستگیر و زندانی شدند و بدترین بدرفتاریهای روحی و جسمی را تحمل کردند. آنها در شهری که در آن عدالت و قانون وجود ندارد، با بدترین اشکال سوءاستفاده روبرو ماندند... این شهری است که اکنون به مکانی برای آدمربایی و شکنجه تبدیل شده است.
در این زمینه، آژانس ما گفت وگوی طولانی با زن ۳۵ ساله ای به نام (ب.ن) داشت که مادر سه فرزند است، انجام داد. او یکی از زنانی است که در زندان اشغالگران و مزدوران زندانی شده است. (ب.ن) این اطلاعات را در گفتوگوی خود ارائه داد: "پس از اشغال سرکانیه و حومههای آن توسط ترکیه و گروههای تروریستی، وضع زندگی ما بسیار بد بود. کسانی که در داخل شهر باقی ماندند از گرسنگی و بیماری جان باختند. زیرا نان، آب و برق وجود نداشت. بیماری افزایش یافت و امکانات بهداشتی وجود نداشت. ما دیگر نمیتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم. این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت؟ ما بزرگسالان برای خود زندگی باعزت نمیخواهیم بلکه برای کودکان گرسنهمان خواهان آیندهای ضمانت شده هستیم. در آغاز اشغال و کنترل ترکیه و گروههای وابسته به آن بر منطقه انجام شد، آنها تمام ثروت شهر را غارت کردند تا مردم آنجا را به بردگی بگیرند."
آنها وقتی میخواستند در مورد مشکلات خود صحبت کنند، دستگیر شدند
دربارهی علت دستگیری خود میگوید؛ "من دیگر نمیتوانستم شرایط را تحمل کنم، دیگر نمیتوانستم سکوت کنم. بنابراین تصمیم گرفتم با تعدادی از زنان به یکی از مراکز مزدوران داعش بروم و تقاضا کنم تا وضع زندگیمان بهتر شود. من متوجه خطر مسئله بودم اما نمیدانستم که زندگی من بدتر از وضع موجود میشود. آنها بعد از گرفتن کارتهای شخصی و تلفنهایمان به ما اجازهی ورود دادند. ما احساس میکردیم که وارد میشویم اما بیرون نخواهیم آمد، واقعاً این اتفاق هم افتاد. بعد از اینکه به ما اجازه دادند خواستههای خود را ارائه دهیم، ما را تحریک کرده، و خواستند وضعیت را بحرانی سازند. آنها با طعنه گفتند: "شما آزادی میخواهید، میخواهید رئیس همسر و جامعهی خود باشید. آیا کافی نیست که ما امنیت و حفاظت را برای شما فراهم میکنیم؟ شما بیشتر از آنچه سزاوار آن هستید میخواهید. پس از سه ساعت انتظار برای یافتن راهحلی، آنها ما را به مرکز دیگری بردند، ما فکر کردیم خواستههای ما را با کسان دیگری در میان گذاشته و ما میتوانیم خواستهایمان را مطالبه کنیم. ما نمیدانستیم که در زندان هستیم و به جایی میرویم که فراموش کنیم برای چه آمدهایم."
با هرگونه عمل غیرانسانی روبرو ماند
(ب. ن) ادامه میدهد: "زمانی زیادی را در بازداشت نبودم، چهارده روز بود، اما در این مدت کوتاه بیشتر از یک زندانی با حکم حبس ابد شکنجه شدم. آنها حتی یک لحظه را نیز هدر ندادند. در مقابل همهی افرادی که در بازداشتگاهها بودند، مورد تجاوز قرار گرفتم و حتی کلمات رکیکی را برای آسیب رساندن به روان و تحقیرم گفتند. وقتی آنها از فرزندانم صحبت کردند و گفتند میتوانند به آنها آسیب برسانند، من میخواستم بمیرم، آنها همچنین مرا تهدید کردند که من را به ترکیه میفرستند تا بقیهی عمرم را در زندانهای آنجا بگذرانم بدون اینکه هیچ کس از خانوادهام بداند من کجا هستم. آنها بدترین شکنجههای روانی بودند که با آنها روبرو شدم. این اتفاق فقط به این دلیل بود که من حقوق خودم و فرزندانم را میخواستم. آنها به من اطمینان دادند که شهر سرکانیه دیگر یک محیط امن نیست و هیچ احترامی برای زنان وجود ندارد.
(ب.ن) با لبخند زخم خود را پنهان میکند و میگوید؛ "من نمیتوانم باور کنم که امروز مابین خانواده و فرزندانم در خانه هستم. دوست داشتن این احساس رویای سختی بود. پس از آنکه شوهرم و یکی از بستگانش پول پرداخت کردند تا نام من را از لیست تحریککنندگان حذف کنند، آزاد شدم. اختیار آنها این است که به دولت پول بدهند. قبل از اینکه من آزاد شوم، یکی از آنها به من گفت تو برای دیگران درس خواهید بود. با این سخنان خیلی واضح به من گفت که باید سکوت کنم تا بتوانم زندگی کنم و در کنار خانوادهام بمانم."
به دلیل سوختگی و زخم روی صورت با روبند میگردم
از سوی دیگر، یک زن ۴۳ ساله به نام (ه.ج) در ابتدا از صحبت در مورد آنچه در زندان مزدوران داعش گذرانده بود خودداری کرد، اما به دلیل جراحات و سوختگیهایی که در صورت او ایجاد شده بود باعث شد هنگام حضور نقاب روی صورتش بگذارد و اینچنین گفت: "من دیگر نمیتوانم از خانه خارج شوم و نمیتوانم با مردم صحبت کنم، صورت من کاملاً آسیبدیده است، کودکان وقتی من را میبینند از من میترسند. صورت من قبل از انفجار در بازار الحال، که در تابستان سال گذشته انجام شد، اینگونه نبود. در این انفجار دهها نفر از جمله زنان کشته شدند. چند روز پس از حادثه، من برای کار به شهر رفتم و از یک ایست بازرسی عبور کردم. تقریبا هر روز از آنجا رد میشدم، اما آن روز متفاوت بود، زیرا سوالات آنها بسیار واضح بود و در نهایت به من دستور دادند از ماشین پیاده شده و با آنها به محل بازجویی بروم."
(ه.ج) سخنان خود را ادامه میدهد: "آنها مرا به یکی از مغازههای خود در میدان شهر بردند. دچار ترس و وحشت شدم. این موضوع دیگر فقط یک پرسش و پاسخ نبود. من به بهانهی اینکه برای کارم دیر شده از آنها خواستم که اجازه بدهند بروم. اما یکی از آنها اسلحه خود را روی صورتم بلند کرد و به من گفت اگر میخواهی بمیری از این در خارج شو. من بسیار ترسیده بودم، بنابراین سکوت کردم. پس از بیش از یک ساعت و نیم، یکی از ماشینهای مزدوران داعش آمد آنها من را زدند. در همین حال، من سعی کردم فرار کنم، اما آنها زیاد بودند و من شروع به جیغ کشیدن کردم اما هیچکس نمیتوانست به من کمک کند زیرا آنها سلاح داشتند و کشتن اولین انتخاب آنها بود."
بدلیل یک عکس دستگیر شد
(ه.ج) سعی کرد در حین صحبت کردن تمام نیرویش را بکار بگیرد اما کلمات به او کمک نکردند و شروع به گریه کرد و گفت: "آنها مرا به یک ساختمان سه طبقه بردند که چند خانه در اطراف آن بود. من آنجا را نمیشناختم. این ممکن است به خاطر ترسم بوده باشد، بنابراین من فقط به فرار و بازگشت به خانوادهام یا یافتن راهی برای نجات خود فکر کردم. اما سخت بود. آنها مرا به اتاقی بردند که پنج زن آنجا بودند. جرم آنها چه بود نمیدانم، اما تا فردای آن روز ماندم. من نمیدانم چرا بازداشت شدم تا اینکه کسی آمد و با من تماس گرفت. فکر کردم آزادم میکنند اما او مرا به اتاق دیگری برد، جایی که کسی منتظر من بود چند عکس در دستش بود. من نمیدانستم این عکس من است تا اینکه آن را جلوی من گذاشت و گفت: "آیا او را میشناسی؟ من گفتم: "این من هستم" ، او گفت: "یعنی اعتراف میکنی. گفتم به چه چیزی باید اعتراف کنم، وقتی این را به او گفتم، او آب داغ روی صورت من ریخت. من نمیتوانستم دستانم را روی صورتم بگذارم زیرا آنها بسته بودند. بنابراین شروع به فریاد زدن کردم اما هیچ کس صدای من را نشنید. متأسفانه یک روز قبل از انفجار، من نزدیک بازار بودم و افرادی از من عکس گرفته بودند و نام من در لیست مظنونان عامل انفجار بود."
او همچنین در مورد زمان گذراندن در زندان صحبت میکند. "من دقیقاً به یاد نمیآورم چه زمانی بود. روز و شب برای من فرق نداشت زیرا روزهای بازداشت را در زیرزمین ساختمان گذراندم. گرسنگی و تشنگی ما را کشت. من قبلا از بیماریهای مزمن تنفسی رنج میبردم و هیچ هوایی در آنجا وجود نداشت. آنها به حرفهای من گوش نمیدادند تا اینکه به بیمار آسم مبتلا شدم."
او با قرار وثیقه آزاد شد
(ه.ج) در مورد علت آزادی خود گفت: "وقتی خانوادهی من جستجوی من را آغاز کردند، متوجه شدند که مزدوران مرا دستگیر کردهاند. به گفتهی برادرم، پس از گذشت بیش از چهار ماه، من دستگیر شده بودم. آنها تمام تلاش خود را کردند تا مرا بیرون بیاورند. مزدورها همیشه به آنها میگفتند که من را به ترکیه فرستادهاند زیرا من یکی از مشهورترین مظنونان بودم. پس از تلاشهای زیاد خانوادهام، آنها توانستند بفهمند که من کجا هستم، جایم را پیدا کرده بودند اما آنها اجازه ندادند مرا ببینند. بعد از اینکه پدر و برادرم بیش از ۲۲ میلیون لیرهی سوری به آنها دادند، مرا در میدان شهر آزاد کردند، خانوادهام آنجا منتظر من بودند."
شایان ذکر است که ترکیه و گروههای تروریستی در ۹ اکتبر ۲۰۱۹ به شهر سرکانیه، در شمال شهر حسکه حمله کردند. در حالی که نیروهای دموکراتیک سوریه با آنها جنگیدند، ترکیه حملات هوایی را آغاز کرد و سپس سرکانیه را اشغال کرد.