تیزاب، تمسخر و ترور: مبارزه سیستماتیک علیه زنان افغانستان

در افغانستان امروز، زن‌بودن نه ‌تنها به ‌معنای مبارزه با سنت‌های ریشه‌دار مردسالارانه است، بلکه به معنای زنده‌ماندن در برابر خشونت آشکار گروه‌های بنیادگراست. این خشونت نه‌ تنها فیزیکی بلکه روانی، تحقیرآمیز و ابزار سرکوب سیستماتیک حضور زن در جامعه شده است.

بهاران لهیب

کابل- جنایت علیه زنان در افغانستان به‌صورت سیستماتیک، ریشه در ساختارهای سیاسی و بنیادگرایی افراطی دارد که از زمان دولت دست‌نشانده‌ی روس در سال ۱۳۵۷ به این سو شکل نهادینه‌تری به خود گرفته است. درست است که در دوران پیش از این تاریخ، شاهانی به جز امان‌الله خان در رأس حکومت بودند که تنها به منافع دربار و قدرت خود می‌اندیشیدند و برای حقوق زنان تلاش خاصی صورت نگرفته بود، اما با این حال، در مقایسه با امروز، زنان و مردم افغانستان از آزادی‌های نسبی برخوردار بودند. تنها چالش زنان، سلطه فرهنگ مردسالارانه بود.

اما در طول بیش از چهار دهه، در کنار افکار مردسالارانه، بنیادگرایان از جمله طالبان و گروه‌های جهادی از فرصت استفاده کرده و با نام «فرهنگ افغانستانی» و نقاب «اسلام»، به سرکوب سیستماتیک زنان پرداخته‌اند. امروز در بازارهای کابل، زنان، به‌ویژه آن‌هایی که سوار بر موتورسیکلت هستند، هدف تمسخر و تحقیر قرار می‌گیرند. طالبان مستقر در کنار جاده‌ها، برای ایجاد ترس، آب ناپاک را بر روی زنان می‌پاشند. بسیاری از این زنان گمان می‌کنند که بر روی آنان تیزاب پاشیده شده و با وحشت، خود را از موتورسیکلت پایین می‌اندازند و فریاد می‌کشند. اما دقایقی بعد، با شنیدن خنده‌های بلند همان طالبان درمی‌یابند که این تنها یک بازی تحقیرآمیز برای تمسخر زنان است.

تاریخ تیزاب‌پاشی بر صورت زنان در افغانستان طولانی نیست، اما ریشه آن به دوران مقاومت ضد شوروی بازمی‌گردد؛ زمانی که گلبدین حکمتیار، یکی از چهره‌های جهادی تحت حمایت امریکا، پاکستان و عربستان سعودی، در پاکستان زندان، شکنجه‌گاه و کشتارگاه خود را داشت. او ده‌ها روشنفکر را ربود و به قتل رساند. کمیته‌ای با همکاری سازمان سی‌ای‌ای، دولت پاکستان و گلبدین تشکیل شده بود که مسئول دستگیری روشنفکران افغان و تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت آنان بود؛ تصمیم نهایی نیز همیشه با گلبدین بود که در بیشتر موارد حکم اعدام را صادر می‌کرد.

در مناطق سلطه نیروهای گلبدیندر جریان جنگ مقاومت ضد روس، زنانی که باسواد بودند یا به مدرسه می‌رفتند، یا به‌زعم آنان پوشش اسلامی نداشتند، قربانی تیزاب‌پاشی می‌شدند. در سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵، در دوران جنگ‌های داخلی و حاکمیت جهادی‌ها، گلبدین در قتل‌عام مردم نقش مستقیم داشت. در یکی از روزها، از یک ولسوالی‌های کابل، بیش از هزار راکت شلیک شده بود. زنان کشور به‌خاطر تیزاب‌پاشی‌های رایج در دوران او، لقب «گلبدین راکتیار و تیزاب‌پاش» را برایش انتخاب کرده‌اند.

گل‌غوتی ناصری، یکی از زنان کابل، در این‌باره می‌گوید: «روزی با همسرم سوار بر موتورسیکلت بودیم و قصد دیدن یکی از اقارب را داشتیم. در یک قسمت شهر، ناگهان متوجه شدم چیزی بر صورتم پاشیده شد. با نگرانی، چادرم را برداشته و صورتم را پاک کردم و فریاد زدم. وقتی من و همسرم متوجه شدیم، دیدیم یک طالب‌پسر با یک دستش سلاح و در دست دیگرش بوتل آب بسیار کثیف داشت و بعد از دیدن ترس من، با صدای بلند خندید و مرا به تمسخر گرفت.»

شکیلا شمس، زن دیگری، چنین روایت می‌کند: «منتظر موتر در کنار جاده بودم که دو طالب مسلح سوار بر موتورسیکلت از کنارم گذشتند و آب کثیف را بر رویم پاشیدند. من با کمک یک مرد رهگذر، صورتم را با آب پاک شستم. فکر کردم تیزاب است. تمام وجودم از ترس می‌لرزید. بعد متوجه شدم آنان ایستاده‌اند و دارند مرا تماشا می‌کنند.»

شکیلا می‌افزاید: «از طالبان و جهادی‌ها انتظاری بیش از این ندارم. پدرشان گلبدین راکتیار فرهنگ تیزاب‌پاشی را در کشور نهادینه ساخت و اینان ادامه‌دهندگان راه او هستند. وقتی دیدم که با لذت ایستاده‌اند و وضعیت مرا تماشا می‌کنند، تمام وجودم از نفرت پر شد. اما تلاش کردم ترسم را پنهان کنم، چون آنان از ترسی که در دل ما زنان می‌اندازند لذت می‌برند و می‌خواهند حضور ما را در جامعه محدود سازند.»

آنچه امروز بر سر زنان افغانستان می‌آید، تنها نتیجه چند فرد بنیادگرا نیست؛ بلکه ثمره سال‌ها سکوت، سیاست‌های اشتباه بین‌المللی، و سکوت جهانی در برابر خشونت‌های سیستماتیکی است که زنان را به‌عنوان دشمنان نامرئی نظم بنیادگرایانه می‌نگرد. مبارزه زنان افغانستان تنها برای حضور در جامعه نیست، بلکه برای بقاست. زمانی خواهد رسید که این مبارزه، به آزادی واقعی ختم شود؛ اما تا آن روز، صدای آنان باید بلندتر از همیشه شنیده شود، تا تاریخ شاهدی بر مظلومیت و مقاومت باشد.