طرد زنان به دلیل تجربه‌ی ازدواج قبلی و به خصوص طلاق

زن در جامعه‌ی مردسالار در بحث ازدواج معیاری با نام زندگی را برای خود مهم می‌داند نه فردی که با آن ازدواج می‌کند. این مهم در سخنان عامیانه به وفور قابل مشاهده است که می‌گویند: دوست ندارم زندگی‌ام از بین برود.

سایدا شیرزاد

مرکز خبر- «همیشه وقتی می‌خواستم پیش پدرم از او شکایت کنم می‌گفت تو زنی و باید کوتاه بیایی. الان هم که دیگر تحملم تمام شده و درخواست طلاق داده‌ام، پدرم اصلا از من حمایت نمی‌کند و حتی گاهی من را به مرگ تهدید می‌کند.» این بخشی از سخنان زن قربانی کودک همسری است کە محدودیت‌های خانوادە زندگی را بر او تلج کردە و اکنون بە دلیل بدرفتاری‌های همسرش خواهان طلاق شدە است. در اینجا با توجە بە سخنان زنانی کە از ترس طرد شدن سال‌ها تن بە زندگی‌های ناخوشایند و خشونت‌های همسر دادەاند، بە طرد شدن زنان طلاق گرفتە در جامعە می‌پردازیم.

 «خانواده»، کلمه‌ای واحد با معانی بسیار متفاوت است. خانواده‌ها از نظر اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بسیاری جوانب دیگر با هم متفاوت هستند؛ اما آنچه همه‌ی خانواده‌ها به صورت مشترک دارند این است که به گونه‌ای روشن می‌کنند که افرادی که آنها را خانواده می‌نامند، برای آنها دارای اهمیت هستند. در واقع اعضای هر خانواده مهم‌ترین بخش‌های آن هستند و تعریف خانواده بدون وجود آنها شکل نمی‌گیرد.

مهم‌ترین تعریف خانواده از دیدگاه روانشناسی این است: دو یا چند نفر که اهداف و ارزش‌های خود را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند، به هم تعهدات بلند مدت دارند و معمولا در یک محل زندگی می‌کنند.

خانواده به عنوان اولین کانونی که فرد در آن قرار می‌گیرد، دارای اهمیت شایان توجهی است اما عدم تناسب تفکرات و سنت‌های ماندگار از گذشته‌گان با خواسته‌ها و توقعات زندگی در دنیای کنونی به ویژه در کشورهای درحال توسعه همچون ایران، وضعیت خانواده‌ها را به چالش کشیده است.

از این رو، از طرفی شاهد افزایش آمار طلاق در جامعه بوده و از طرفی طرد شخصی کە جدا شدە به خصوص زنان، زمینه‌ساز بروز آسیب‌های شدید اجتماعی است.

بر اساس آمار منتشر شده، در ایران و در ۶ ماهه‌ی نخست سال ١۴٠١ ، ٢٢۵ هزار و ۶٨ ازدواج و ٩۴ هزار و ٢٨٨ طلاق به ثبت رسیده است که در مقایسه با ۶ ماهه‌ی نخست سال ١۴٠٠ ، با آمار ٢٩۶ هزار و ۴٠١ ازدواج و ٩۴ هزار و ٢٨٠ طلاق، افزایش داشته است.

لازم به ذکر است که این آمار ممکن است به دلایل امنیتی و سیاسی در ایران، کامل و واقعی نباشد.

 

تحمل شرایط سخت برای جلوگیری از طرد شدن

زن در جامعه‌ی مردسالار در بحث ازدواج معیاری با نام زندگی را برای خود مهم می‌داند نه فردی که با آن ازدواج می‌کند. این مهم در سخنان عامیانه به وفور قابل مشاهده است که می‌گویند: دوست ندارم زندگی‌ام از بین برود.

در این جوامع، بعضا زن با ازدواج چیزهایی به دست می‌آورد که قبلا نداشته است و زنان اغلب با امید آزادی به ازدواج فکر می‌کنند با این استدلال که حداقل به یک نفر پاسخگو هستند نه کل خانواده. از این رو، برخی از زنان با امید تغییر مرد در طول زندگی و با بازی کردن نقش مادری از سوی زن، وارد ازدواج شده و یا یک رابطه‌ی نادرست را ادامه می‌دهند تا از طلاق جلوگیری کنند.

بر همین اساس، زن‌ها برای عدم بازگشت به خانه و برای طرد نشدن از سوی خانواده و جامعه حاضرند هر شرایطی را تحمل کنند. وابستگی مالی، نگرانی از حرف مردم، گروکشی در دادگاه‌ها و نیز تهدید در خصوص گرفتن فرزند برای مادر و... نیز از عوامل بازدارنده‌ی زن برای درخواست طلاق و نیز تحمل زندگی نادرست است.

گلی، کمتر از ۴٠ سال سن دارد و قربانی کودک همسری شده است. می‌گوید خانواده‌اش برای جلوگیری از ازدواجش با شخصی که به او علاقه داشته، به زور وی را وادار به ازدواج با یک مرد می‌کنند و ناچار به تحمل زندگی سختی شده است. گلی می‌گوید: ١٧ سالگی ازدواج کردم و یک سال بعد از ازدواجم با زور همسرم بچه‌دار شدم. همین که پسرم کمی بزرگتر شد همسرم به موادمخدر معتاد شد و من مجبور بودم برای اینکه فرزندم را از دست ندهم سکوت کنم. آن زمان نمی‌دانستم که اگر اعتیاد همسرم ثابت شود حضانت پسرم را به من می‌دهند. همسرم نیز من را تهدید می‌کرد که اگر طلاق بگیرم هم من را می‌کشد و هم خودش را. این شد که با بزرگ شدن پسرم تصمیم به طلاق گرفتم.

سمیه، تازه ٢٢ سال دارد و دارای یک پسر ٧ ساله است. او می‌گوید: پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم مجددا ازدواج کرد. در ١٣ سالگی من را به زور به مردی دادند که ١٠ سال از خودم بزرگتر بود. اجازه‌ی هیچ چیزی را به من نمی‌داد. حتی پدرم نیز از من حمایت نمی‌کرد و نمی‌کند. همیشه وقتی می‌خواستم پیش پدرم از او شکایت کنم می‌گفت تو زنی و باید کوتاه بیایی. الان هم که دیگر تحملم تمام شده و درخواست طلاق داده‌ام، پدرم اصلا از من حمایت نمی‌کند و حتی گاهی من را به مرگ تهدید می‌کند.

سارا، ٣۶ ساله و دارای یک پسر ۵ ساله می‌باشد. می‌گوید: تمام شرایط سخت را تحمل کردم تا بتوانم زندگیم را درست کنم. خانواده‌ی خودم و همسرم می‌گفتند بچه دار شویم همسرم درست می‌شود اما همین که بچه‌دار شدم همسرم به مواد معتاد شد و اخلاقش بدتر شد. اوایل جرات نداشتیم به کسی بگوییم می‌خواهم طلاق بگیرم. خانواده‌ام حرف مردم برایشان مهم است. طوری شد که با بسیاری از فامیل قطع رابطه کردیم. دادگاه هم کار طلاق ما را طولانی کرد و در ظاهر می‌گویند طرفدار زن هستند اما اصلا اینطور نیست، حتی قبل از طلاق به همسرم اجازه‌ی ازدواج مجدد داد. الان که طلاق گرفته‌ام پسرم را بردند و اجازه نمی‌دهند او را ببینم. کار شکایت نیز هم هزینه لازم دارد و هم آنقدر عقب می‌اندازند که آدم از کرده‌ی خودش پشیمان می‌شود.

شادی، ٢۴ ساله نیز این چنین از زندگی خود می‌گوید: من ١٧ سالگی ازدواج کردم. همسرم اوایل اخلاق خوبی داشت و چندسال است که اصلا کار نمی‌کند و اهمیت نمی‌دهد. من خودم با کار در آریشگاه خرج زندگیمان را تامین می‌کنم. می‌گوید باید از مهریه‌‌ام بگذرم و ١٠٠ میلیون تومان نیز به او بدهم تا طلاقم بدهد. خانواده‌ام نیز به خاطر حرف مردم راضی نیستند من طلاق بگیرم.

 

ریشه‌ی طلاق در کشورهای سنتی مدار مثل ایران با کشورهای توسعه یافته متفاوت است

طلاق ناشی از عوامل فرهنگی، عاطفی، اقتصادی و اجتماعی است و آنچه مشهود است این است که ریشه‌ی طلاق در کشورهای سنتی مدار مثل ایران با کشورهای غیر سنتی متفاوت است. زن‌ها در ایران چه به لحاظ عرفی و چه به لحاظ قانونی، آزادی انتخاب ندارند و شمار زیادی از آنها توسط خانواده درک نمی‌شوند.

از این رو بسیاری از زن‌ها علاوه بر آنکه با ازدواج چیزهایی را که داشته‌اند از دست می‌دهند، بلکه آرمان‌ها و استقلالی را که به دنبال آن هستند نیز پیدا نمی‌کنند.

در هر جامعه و با هر نوع بینشی می‌توان انواع پیچیدگی‌ها را تصور کرد. به عنوان مثال یک جامعه مردسالار طرفدارانی در میان زنان نیز دارد و حتی نمی‌توان یک مدار را تصور کرد که در جامعه‌ی مردسالار، زن وارد چرخه‌ی معیوب خشونت می‌شود و مرد ظلم می‌کند؛ چراکه گاها عکس این امر نیز صادق است که بررسی و ریشه‌یابی آن منوط به تخصص روانشانسی است و این نیز می‌تواند ناشی از همان شیوه‌های تربیتی زن‌ستیزانه باشد که به شکلی دیگر نمود یافته‌اند.

به هرحال بسیاری از زن‌ها به دلایلی همچون خشونت‌های جسمی، جنسی و کلامی که دچار می‌شوند، برآورد نشدن توقعات، استقلالی که بعد از ازدواج نیز به دست نمی‌آورند و... خواهان طلاق هستند.

به لحاظ جامعه شناختی، سنت‌های پیش پا افتاده ناشی از تفکرات مردسالارانه با خواسته‌ها و توقعات زندگی در دنیای کنونی با هم تناسب ندارند. بر همین اساس، دلایل طلاق به مسائلی از این قبیل برمی‌گردد که می‌توان نمود آن را در توقعات به وجود آمده و تغییر شکل روابط مشاهده کرد است.

 

وجود تعارضات عرفی و قانونی کهن در مقابل اوامر دنیای مدرن

روانشناسان معتقدند که در بحث ازدواج خانواده در ایران یک نماد تحمیلی و شعاری است. از طرفی دولت و برنامه‌ریزی‌های اجتماعی مسائل را به خانواده می‌چسباند و خانواده را تنها عامل برای دستیابی به برخی مسائل دانسته و از طرفی مردم نیز به لحاظ عرفی نمی‌توانند خود را از این تله‌ی پهن شده بیرون بکشند و قبول کنند که تشکیل خانواده ندادن بسی بهتر است؛ چراکه برخی تشکیل خانواده‌ها در شرایط کنونی جامعه ممکن نیست. شاید در ذهن به آن نتیجه برسند اما عمل آن برایشان ممکن نیست و همان رویه‌ی پیش را دنبال می‌کنند.

با وجود همه‌ی حوادث، هنوز هم خانواده در تشکیل شخصیت نسل بعد؛ تأثیری عمیق و بی بدیل دارد. شیوه‌های نو با آهنگی تند، وارد حیات انسان می‌شوند. از این پس، باید تعریفی نو از کودک، پدر، مادر و در کل خانواده ارائه کرد. در پرتو اندیشه‌های نو، کودک، دیگر موجودی مطیع، سربه زیر و منفعل نیست، خانواده نیز همان نیست که در طول قرن‌ها دیده‌ایم.

با وجود سرعت تغییرات، تعارضات موجود عرفی و قانونی سبب بروز مشکلات فراوان شده است اما کسانی هستند که منکر وجود مشکلات می‌شوند در حالی که این امر در افزایش سن ازدواج خود را نشان داده است.

در حکومت مردسالارانه با نقابی از دین، کودک همسری عرف است و در قوانین نانوشته‌ی دولت نیز از آن حمایت می‌شود. افرادی که قربانی کودک‌همسری می‌شوند، معمولا چند ازدواج را تجربه می‌کنند چون چرخه‌ای معیوب را آغاز کرده و همان را ادامه می‌دهند و نمی‌توانند خانواده‌ای با ثبات تشکیل دهند یا ممکن است درگیر آسیب‌های موجود در جامعه شده و مشکلات بزرگتری را تجربه کنند.

ازدواج در سنین بالا نیز توقعات خاصی را در فرد ایجاد می‌کند که فرد و به خصوص زنان دنبال آن هستند؛ چراکه انسان پخته آرمان‌های متفاوتی دارد اما نظام مردسالار در واقعیت امر یک توقع از زن دارد.

 

طرد زنان طلاق و مشکلات زنان همسر فوت کرده یا سرپرست خانوار

در ایران که براساس قوانین مردسالارانه اداره می‌شود، زنی که طلاق گرفته، همسرش فوت کرده و یا به هر دلیلی سرپرست خانوار است، مشکلاتی به مراتب بیشتر از سایر زنان دارد. مشکلاتی که حتی در مواردی برای زنانی کە طلاق را تجربە کردەاند بیشتر است.

در مهم‌ترین آسیب وارده، این زن دچار ضعف جایگاه می‌شوند؛ چراکه مرد با سنی چند برابر زن انتظار دارد زن طلاق با او ازدواج کند و حتی توسط خانواده‌ی زن نیز مورد قبول قرار بگیرد.

در بحث آسیب پذیری نیز زنان طلاق در محیط کار، خانواده و حوزه‌ی عمومی آسیب پذیرترند چون در حاکمیت مردسالار تعرض را طبیعی می‌دانند و دیدگاهی نانوشته در نظام مردسالار وجود دارد که معتقد است مرد تعرضی انجام بدهد، اگر زن جواب نداد یعنی شخص خوبی است و اگر جواب داد که طبیعی است و تعرض صورت می‌گیرد.

نظام مردسالار تعرض را برای مرد مشروع می‌دانند. در نانوشته‌های قانون مردسالار مرد را مهاجم و تنوع طلب می‌دانند و زن باید از خود محافظت کند. این امر در حجاب هم همان است که زن باید از خود محافظت کند هرچند به ظاهر مسائلی نیز برای مردان وجود دارد اما در صورت رخ دادن تعرض تنها زن مقصر است؛ چراکه نظام مردسالار زن را به عامل شیطانی می‌داند.

عمق فاجعه در جایی است که زنانی که تجربه‌ی یک ازدواج را داشته‌اند و اکنون به هر دلیلی مجرد هستند، به راحتی مورد قضاوت قرار می‌گیرند. این زنان اگر با ظاهری آراسته در جامعه حاضر شوند، حاکم بودن جو مردسالار سبب ایجاد ناامنی برایشان می‌شود.

از طرفی، اگر این زنان سرپرست خانوار باشند، گریبانگیر مشکلاتی حادتر می‌شوند. افراد فقیر در زن‌ها بیشتر است چون برای کار تربیت نشده‌اند و قوانین مردسالارانه آنها را از حضور در جامعه منع کرده است. همچنین شرایط سخت بازار کار و وجود سوداگری در بازار زنان را با مشکل مواجه می‌کند. دولت نیز هیچ‌گونه حمایتی از این زنان ندارد.