سیاسی نمودن عاطفه، یعنی پیشرفت جامعه‌ا‌ی آزاد

در تفکر درباره‌ی راهکار و سیستم دانش بدون شناخت کافی از ذهن خویش، نتایجی کسب شده تصادفی است. اکنون این نتایج را بهتر درک می‌کنیم. تنها با تعریف عمیق و صحیح فکری و انتخاب آزاد (آزادی اجتماعی) رژیم و روش ما می‌تواند پاسخ‌های درستی برای درک ما پیدا کند. در چنین شرایطی، کار سیستماتیک ما و ترکیب صحیح دانش، شانس ما را برای آزادی اجتماعی و شخصی افزایش می‌دهد."

هوش عاطفی

هدف از بحث و بررسی شناخت احساسات و سیاسی نمودن عاطفه‌ست. همچنین درک احساسات و سیاسی کردن احساس ما نتیجه‌ی این مقاله را بهتر روشن خواهد ساخت. شنیدن، احساس نمودن، عاطفی‌بودن، متاثر شدن از شنیدن، تأثیر بر یکدیگر گذاشتن از طریق شنیدن ... این کلمات مربوط به حواس ما همه قبل از رشد فکر می‌آیند. در هر جامعه‌ای سطح رشد انسانی از نظر احساسی-معنوی متفاوت شکل گرفته است. بسیار متفاوت از یکدیگرند. اما در ریشهی همه‌ی آنها در آغاز و در جامعه‌ی طبیعی، هوش عاطفی وجود دارد.

هر تفکر و احساسی که بشیوه‌ایی فردی با آن زندگی می‌کنیم، با خاک و اجتماعی‌بودن ما مجزا نیست. ذکای عاطفی باعث پیشرفت انسان شده است، این نسل از هوش در جامعه‌ی طبیعی پیشتاز است. در توسعه‌ی فلسفه‌ی زندگی نقشی تعیین‌کننده دارد. در دنیای امروز ما این فلسفه از هم گسست داده شده و نمی‌توان ردپای آن را مشاهده کرد. در کتابی تحت عنوان آموزش درخت کوچک، که در مورد آموزش مادر بزرگ و پدر بزرگ‌ کودکی سرخ‌پوست بحث می‌کند. در این کتاب مثال سگ‌ها به شرح زیر آورده شده است. "وقتی سگ زیاد هیجان‌زده می‌شود، احساس آنها از حس شنوایی آنها بیشتر می‌شود. احساس کردن بعد از احساسات بوجود می‌آید و این مورد در انسان نیز همچون سگ بروز داده می‌شود. این وضعیت انسان را دچار سرگیجی می‌کند. من بارها این وضعیت را دیده‌ام... "این شیوه‌ی بازگویی این مورد را به ما اثبات می‌کند."

 

ارتباطی مستقیم و نزدیک مابین احساس کردن و احساسات وجود دارد. همزمان این مورد برای دیگر موجودات زنده نیز صدق می‌کند. در همه‌ی جنبه‌های زندگی، مادر بزرگ و پدربزرگ‌ها سعی دارند نوه‌هایشان را آموزش دهند. ما همچنین می‌دانیم فردی که بیش از حد احساسی عمل می‌کند، نمی‌تواند بشیوه‌ایی سالم حس نماید. با مثال‌های روزمره در این مورد روبرو هستیم. وقتی بیش از حد هیجان‌زده می‌شویم و این مسئله را کنترل نمی‌کنیم، گوش‌هایمان صدا می‌دهد و از اطراف صداهایی به گوش ما می‌رسد. یا ممکن است نتوانیم صداهای اطرافمان را بشنویم. وقتی بیش از حد عصبی می‌شویم و خود را کنترل نمی‌کنیم، نمی‌توانیم چاقو را جلوی پای خود ببینیم، پا روی آن گذاشته و به خود آسیب می‌رسانیم. حس‌نمودن‌های ما نباید اجازه دهند که احساسات ما از طریق آنها رشد کرده و بر روی یکدیگر تأثیر منفی بگذارند.

 

حس، احساس کردن و چشم بصیرت وارد عمل می‌شوند. همزمان عقل ما یا ذکای تحلیلی شروع به فعالیت می‌کند. کنار آب کلمبیا، ماهیگیران از کلمه‌ی “sentipensante” برای توصیف "زبانی که حقیقت را می‌گوید، استفاده می‌کنند. به این معنی؛ "فکر با احساس". همچنین متوجه هستند که درست گفتن با حس کردن در ارتباطی گسست‌ناپذیر هستند. این مثال ترکیبی از هوش تحلیلی و عاطفی را نشان می‌دهد. در واقع این انسجام در ریشه‌های اجتماعی کهن شکل گرفت و تا به امروز نیز تعادل خود را حفظ کرده است. می‌توان این وضعیت را با مثال‌های بسیاری نشان داد.

 

با تعریف و شناخت احساسات خود مهم است که ما باید هوش عاطفی خود را نیز احیا و رشد دهیم. همانطور که ماهیگیر کلمبیایی گفت، تفکر با حس کردن، همانطور که دانشمند پیر سرخپوست می‌گوید تجدید احیای رابطه‌ی عاطفه – حس‌کردن اگر به شیوه‌ایی صحیح آن را تحلیل کنیم و احیا سازیم می‌توانیم پرده‌های سیاه و مصنوعی را روی احساسات خود برداریم. باری دیگر اگر موفق شویم، می‌توانیم از ذهن تحلیلی خود که حواس و عاطفه‌ی ما را سرکوب و از بین می‌برد، جلوگیری کنیم. تمام حواس انسانیمان ما را در زمان و مکان به حرکت وا‌می‌دارد. حواس ما عقل ماست که احساس می‌کند. این عقل چون از ابتدای جهان موجودات زنده پیشرفت نموده، بسیار قدرتمند بوده است. هرچه بیشتر بتوانیم حواس، عواطف و غریزه‌های درونی خود را زنده نگه داریم، عقل ما نیز به همان اندازه سالم و  کار خواهد کرد.

 

ذهن تحلیلی همیشه راضی خواهد بود. همانطور که علم‌ ادعا می‌کند در صورت پیشرفت یکی، دیگری ضعیف نمی‌شود یا جریان آن متوقف نمی‌شود. هوش تحلیلی باید همیشه از هوش عاطفی و هوش عاطفی از هوش تحلیلی راضی باشد. این یعنی سیاسی نمودن (پولتیک کردن) احساسات. انسان با محافظت از یکدیگر ، با توسعه و بزرگ نمودن یکدیگر ، از ذهن لطیف و خلاق خود در برساخت یک جامعه‌ی آزاد استفاده می‌کند. همچنین پولتیک نمودن عاطفه، توسعه‌ی جامعه‌ی آزاد می‌باشد. این قدرت فکر است.

 

آیا با احساسات خود در ارتباط هستیم؟ چه افکاری احساسات و روابط ما را تعریف می‌کنند؟ یا فکرهایی وجود دارد که این احساسات را نادیده می‌گیرد، آنها را انکار می‌کند، آنها را منحرف می‌کند، یا با ترس برخورد می‌کند؟ یا ایده‌هایی وجود دارد که این احساسات را می‌بیند، تشخیص می‌دهد، معرفی می‌کند، سازمان می‌دهد؟ به همان اندازه که احساساتمان را می‌پذیریم و تعریف می‌کنیم، چگونگی ارزیابی این احساسات نیز مسئله‌ی مهمی است. این بیان احساسات در زندگی ماست. این در انتخاب‌های ما، در تصمیم‌گیری‌های ما، در اقدامات ما و به طور کلی در هر لحظه از زندگی ما که باعث می‌شود احساس شود. اگر ما آن را انکار هم بکنیم، از بین ببریم، باز هم تعیین‌کننده است. اگر اغراق هم کنیم، خود را نیز فریب دهیم و بشیوه‌ایی ناصحیح هم از آن استفاده کنیم، باز هم نقشی تعیین‌کننده و مشخص دارد، اما در این روش تشخیص منفی داده می‌شود. اما اگر به احساسات خود گوش فرا دهیم، احساس غم، عصبانیت، اضطراب و همچنین احساس رابطه با احساسات خود را به روشی سنجیده کنترل ‌کنیم، می‌توانیم موفق عمل کنیم، اگر بالعکس عمل نکنیم، همچنین می‌تواند از جنبه‌های مثبت ایفای نقش و تعیین‌کننده باشند.

 

ادامه دارد...

 

منبع:‌ آکادمی ژنولوژی

برگردان:‌ خبرگزاری زن