نمونه‌ای از زندگی اسفبار زنان نظامی پیشین در سیطره طالبان

ع.س. نظامی پیشین در یکی از مغاره‌های شهر بامیان زندگی می‌کند. وضعیت فقر و بدبختی او با پوست و استخوان حس می‌شود. و جهت کسب در آمد برای جمع‌کردن کچالو (سیب زمینی) به زمین‌های مردم می‌رود.

بهاران لهیب

کابل- نظامیان دولت پیشین در بی‌سرنوشتی به سر می‌برند. تعدادی از آنان مجبور به فرار به کشورهای همسایه شده‌اند و دیگران با گذشت هر روز توسط طالبان دستگیر و مورد شکنجه قرار می‌گیرند و یا سر به نیست و ترور می‌شوند. برخی از آنان دوباره با دولت طالبان کار می‌کنند، اما با بیشترین دلهره و به خاطر حقوق بخور نمیر‌که به دست می‌آورند، به وظایف خود بازمی‌گردند و هزینه‌ای پرداخت می‌کنند که به دام طالبان افتاده، روانه زندان‌ها شده و مورد شکنجه یا سر به نیست قرار گرفته‌اند. زنان نظامی پیشین نیز با عین سرنوشت دچار هستند. این در‌حالی‌ست که تمام مقام‌های بلندرتبه نظامی که اغلب در تسلیم‌دهی دولت به طالبان سهم داشتند، در نخستین روزهای حاکمیت این گروه جانی توسط نیروهای خارجی از افغانستان بیرون شدند.

نگار، یکی از نظامیان پیشین، در زمان خدمت در زندان ولایت غور خدمت می‌کرده که در تاریخ ۱۴ سنبله ۱۴۰۰ توسط طالبان در خانه‌اش در پیش چشمان همسر و کودکانش به قتل رسید. عالیه عزیزی نیز در تاریخ ۲۶ جدی ۱۴۰۰ در دام طالبان افتاد و با وعده دادن به خانواده‌اش، دوباره به انجام وظیفه دعوت شد. اما تا به امروز از سرنوشت وی خبری نیست. بسیاری از موارد مشابه این‌ها وجود دارد که متاسفانه رسانه‌ای نشده است.

در یکی از سفرهای خود به بامیان، با یکی از زنان نظامی پیشین مصاحبه شد، اما به دلیل مسایل امنیتی، او هویت خود را فاش نکرد.

ع.س. نیز در یکی از مغاره‌های شهر بامیان زندگی می‌کند. وضعیت فقر و بدبختی او با پوست و استخوان حس می‌شود. پسر بزرگترش در کنار اطاق نمناک خوابیده و نمی‌تواند حرکت کند زیرا بیمار است. در کنار وی چند کودک قد و نیم‌قد دیگر دیده می‌شود که مصروف بازی‌های کودکانه خود اند. همسر ع.س. این خانواده را ترک کرده و با زنی دیگر ازدواج کرده است.

ع.س می‌گوید: «در دولت قبلی مقام خوبی داشتم. بعد چندین ماه از حاکمیت طالبان من را دوباره در ولایتی که ایفایی وظیفه می‌کردم دعوت کردند، نرفتم، چون زنان و مردانی را دعوت کرده بودند در دام خود انداخته و سربه‌نیست کردند. زندگی بسیار بد دارم. پسرم بیمار است ولی با آن هم نخواستم بروم که من هم به دست اینان به قتل برسم.»

ع.س قبلاً در نظام دولت پیشین مقام خوبی داشته، و حقوق به دست آورده بود که می‌توانست زندگی خود و فرزندانش را پیش ببرد. اما حالا برای کسب درآمد، با دریافت کمک‌های موسسات امدادرسان و یا با جمع‌کردن کچالو (سیب زمینی) به زمین‌های مردم می‌رود.

ع.س. در لابلای سخنان خود ابراز می‌دارد که همیشە در ترس و اضطراب به‌سر می‌برد که نشود طالبان در این مغاره‌ها به دنبالش آمده و وی را با خود ببرند و با سرنوشت همگون دیگر نظامیان دستگیر‌شده مواجه شود.