نبض انقلاب زن زندگی آزادی در روزمرگی‌های تهران

و چیزی در انقلاب زن زندگی آزادی فراموش نشده، نه جای خالی چشمانی که اکنون بیناتر شده و نه ضجه‌های هر از گاهی مادران داغدار بر مزار جانباختگان ...! و نه جمعه‌های زاهدان که یادآور خون‌های ریخته شده بی‌گناهان است.

 

پرژین حکیم

تهران - همه چیز آرام به نظر می‌رسد شهروندان تهرانی عصر یک روز جمعه را در بوستانی در قلب تهران سپری می‌کنند، عده‌ای بطری آب به دست و عرق ریزان در مسیر پیاده روی گاهی تند و  گاهی آهسته حرکت می‌کنند کودکان دست در دست پدر یا مادرشان خوراکی به دست راه می‌روند و می خندند، روی سرسره سر می‌خورند و با دستان بزرگترای خود تاب می‌خورند؛ سالمندان اما در گوشه‌ای روی نیمکت نشسته‌اند یا با همسالان خود گپ می‌زنند و یا رفت و آمدها را می‌پایند؛ گاهی به نقطه‌ای خیره می‌شوند چنانچه گویی غرق در خاطرات دوران جوانی شان سیر می‌کنند. در گوشه‌ای از پارک خواننده‌ای دوره گرد میکروفون بدست آهنگ "زن زیبا" را بازخوانی می‌کند و دستیارش همزمان که دست می‌زند دخترکان گیسو برافراشته را به رقص فرا می‌خواند.

همه چیز آرام به نظر می‌رسد انگار نه انگار چند ماه پیش شور و غوغایی در خیابان‌های شهر موج می‌زد و شعارهای مرگبار و ننگین نثار سران حاکمیت می‌شد؛ چه خون‌ها ریخته شد و چه کودکان معصومی پر کشیدند و چه چشمان نافذ و با بصیرتی ساچمه خوردند اما، بیناتر شدند...  

همه چیز آرام به نظر می‌رسد و اگر دل به این سکون و سکوت بدهیم اینطور به نظر می‌رسد که همه چیز تمام شده، اما به چهرەی زنان که خیره می‌شوم در قدم زدن شان و نگاه شان هنوز خیزش موج می‌زند و انگار در زمانی اندک باید خود را بیشتر از قبل از نظر فکری و فیزیکی آماده کنند و این بار پرقدرت‌تر به پا خیزند.

اینکه خیابان مال مردم است و انقلاب در دل آن بر می‌خیزد انکارناپذیر است اما حالا که خیابان‌ها خلوتند به معنی پایان خیزش نیست، خیابان که برای همیشه خالی نمی‌ماند خیابان منتظر است  در فرصتی دیگر و با جرقه‌ای دیگر پذیرای قدم‌های استوار شورش برانگیز شورآفرینان باشد. خیابان منتظر است شعارها کوبنده‌تر از سر گرفته شود و آخر شب‌ها فریادها به پشت بام و پشت پنجره‌ها برگردد و من چقدر پنجره‌ها را دوست خواهم داشت، آنگاه که فریاد" مرگ بر دیکتاور" شهر را بلرزاند. " فراموشی گناه ماست ؟ و چیزی در انقلاب "زن زندگی آزادی " فراموش نشده نه جای خالی چشمانی که اکنون بیناتر شده  و نه ضجه‌های هر از گاهی مادران داغدار بر مزار جانباختگان ...! و نه جمعه‌های زاهدان که یادآور خون‌های ریخته شده بی‌گناهان  است. می‌گویند حافظه جامعه فراموشکار است اما این فراموشی چیزی علیه فراموشی است این فراموشی فراتر از فراموشی است، این فراموشی آمادگی است برای خیزش دوباره و برای به ثمر رسیدن انقلاب...

انقلاب تغییر و دگرگونی در طرز افکار و سبک زندگی است انقلاب دوربین‌ها و قلم‌هایی است که اسلحه شده‌اند، انقلاب رقص زلفان بر باد که هر روز در شبکه‌های اجتماعی اکران می‌شود انقلاب آوازخوانی زنان در پستومانده در مساجد و اماکن مذهبی است؛  نگاه مصمم و برق درخشان چشمان زنانی که قدم‌های آنان هر روز در خیابان محکم‌تر می‌شود و  خنده پرشور آنان است در دل اوضاع نابسامان اقتصادی اجتماعی پایتخت که نوید آینده‌ای نو می‌دهد...!

در این میان و در جمعی که در" پارک اندیشه" تهران حاضر هستند من در میانه واگویه‌هایم و در میانه بیم و امید از انقلاب "زن زندگی آزادی " می‌پرسم.

 

به نظر شما انقلاب زن زندگی آزادی به کجا می رسد؟

مهران حمیدی ۴٨ ساله که بر نیمکتی نشسته است به توسعەی فرهنگی برای ایجاد هر گونه تحول در جامعه اشاره می‌کند و می‌گوید: توسعه فرهنگی زیربنای توسعه جامعه است، ابتدا فرهنگ جامعه باید درست شود تا پذیرای انقلاب زن زندگی آزادی باشد به عنوان مثال وقتی با گذشت حدود یکسال از خیزش و اعتراضات مردم، عده کثیری از مردم را در مراسم روز عید غدیر می‌بینیم تحلیل متفاوت می‌شود، شخصا از مردم ناامید شدم. جشنی که مسئولان عمدا سعی کردند باشکوه‌تر و پرهیزینه‌تر از گذشته برگزار کنند و مردم حضور چشمگیری در آن داشتند نه از روی اعتقادات دینی و مذهبی و صرفا برای اینکه غذای نذری بگیرند و خوراک چند روزشان را تامین کنند! ناامیدکننده بود.

او می‌گوید: آزادی در حجاب تنها نتیجه این خیزش بود که به نظر می‌رسد این آزادی هدایت شده است و حکومت قصد دارد انعطاف و نرمش لازم را برای دستاوردهای بزرگتر حفظ کند.

او ادامە می‌دهد: همه چیز شاید بعد از انتخابات مشحص شود و باید ببینیم میزان مشارکت مردم در انتخابات آینده مجلس به چه صورت خواهد بود.

اما پرناز عبدالملکی بسیار پراحساس و عاطفی به سوال من واکنش نشان داد بغض کرد و اشک در چشمانش جمع شد و با حالت اعتراض و مستاصل گفت: نمی‌دانم چی می‌شود نمی‌دانم .... عمر و جوانی‌مون رفت ...دل‌مون به این انقلاب خوش بود که آن هم ماه هاست در سکوت است...

 وقتی برای همدلی او را بغل می‌کنم؛ بغض‌اش می‌ترکد و اشک از چشمانش جاری می‌شود! دلداری‌اش می‌دهم هر چند درون خودم هم غوغاست...

 پرناز می‌گوید: فکر اینکه بقیه عمرم هم زیر سیطره این حکومت فاسد باشد روح و روان‌ام را بهم می ریزد....نمی دانم چی بگویم!

اَوین یاشار دانش آموخته جامعه‌شناسی می‌گوید: وقتی در زمان خیزش حتی یک سوم جامعه به طور کامل به خیابان نیامدند و وقتی که رهبری منسجم در این خیزش وجود نداشت و اپوزیسیون و مخالفان بعد از تشکیل منشور به اختلاف برخوردند یعنی هنوز آنطور که باید جامعه آمادگی لازم را برای انقلاب ندارد.

به گفتەی وی مهم‌ترین مساله مسالەی فرهنگی است و باید آنقدر روی این باورها، ارزش‌ها و هنجارهای نادرست جامعه کار شود که جامعه آمادگی لازم را برای پذیرش تحولات انقلابی داشته باشد.

اَوین می‌گوید: شاید مهمترین مساله‌ای که در حال حاضر با قبل از خیزش وجود دارد افزایش اعتماد به نفس زنان و دخترانی است که اکنون آگاه‌تر شده‌اند و بدون ترس در مقابل پوشش اجباری مقاومت می‌کنند اما این دستاوردی بسیار ناچیز و اندک است و قرار نیست نتیجه خیزش  فقط آزادی در پوشش باشد که اتفاقا برگ برندەی مخالفان آزادی حجاب است و این مساله را به برهنگی تعبیر می‌کنند!

او می‌گوید: وقتی همچنان شاهد قتل‌های ناموسی و"زن کشی" در جامعه هستیم یعنی باید روی  تغییر در باورها، ارزش‌ها و رفتارهای جامعه کار کنیم و روی مهم‌ترین مساله در فرهنگ که قوانین ضدزن حاکم بر جامعه است که متاسفانه بسیاری از زنان خودآگاه و یا ناخودآگاه آن را پذیرفته‌اند‌.

اَوین تاکید می‌کند: انقلاب تنها با تغییر در باورها و ارزش‌های نامتعارف جامعه، اصلاح قوانین زن ستیز و خیزش قشر خاکستری با رهبری منسجم به ثمر می‌رسد.

نازنین نیک اندیش کنشگر حوزەی زنان می‌گوید: من فکر می‌کنم انقلاب زن زندگی آزادی قدم‌های استواری برداشته اما هنوز در ابتدای راه است. اگر این انقلاب زود به ثمر برسد شاید اعتمادی که لازم است نسبت به نتیجه آن اتفاق نیفتد. ما باید امیدوار باشیم و این امیدواری  قرار است از تحلیل درست موقعیت ایجاد بشود.

به گفته‌ی وی «چیزی که واضح است این است که در تاریخ تمام تغییرهای بزرگ دیکتاتورها تا لحظه آخر قدرتمند به نظر می‌رسند  و جمعیت حامی و تشویق کننده خودشان را داشته‌اند و در سخنرانی‌هایشان مردم را به سخره گرفته‌اند اما در نهایت شکست خوردند و سقوط کردند. به قول توماج صالحی: قراره سخت باشه، قراره طول بکشه ولی ما پیروزیم.»