آرایش چهره یا مهندسی روان؟
صدای سشوار در فضا میپیچد، آینهها روبهروی هم ایستادهاند و زنانی که یکییکی روی صندلیها مینشینند؛ هر کدام با خواستی برای «تغییر». اما این تغییر از کجا میآید و قرار است به کجا برسد؟
شیلان سقزی
مركز خبر- آرایشگاههای زنانه، در ظاهر محل مراقبت و زیبایی هستند، اما در واقع خواسته یا ناخواسته به نهادهایی برای کنترل بدن، مهندسی هویت و اعمال هنجارهای مردسالار بدل شدهاند. این فضاها با زبان نرمی چون «مراقبت» و «زیباتر شدن»، زنان را در معرض فشارهای روانی، شرم بدنی و مصرفگرایی مفرط قرار میدهند. آنچه در این مکانها جریان دارد، نه انتخاب آزاد زنان، بلکه بازتولید نظامی است که بدن زن را به ابژهای برای انضباط، کنترل و استانداردسازی بدل میسازد.
این گزارش بهدنبال بررسی سازوکارهای پنهان و آشکار اعمال قدرت-به میانجی- در فضای آرایشگاههای زنانه در ایران است؛ فضایی که در آن، بدن زنان نه صرفاً آراسته، بلکه انضباطبخش، کنترلشده و تابع هنجارهای زیباییشناختی سلطهگر بازتولید میشود.
آرایشگاه یا زندانِ نرم؟
در زیر پوست شهرهای ایران، آرایشگاه زنان از نظر حکومت نه فقط محل کار و زیبایی، بلکه یک میدان جنگ نمادین برای کنترل جنسیتی، دستکاری روانی و حذف اجتماعی زنان شده است. آنچه در ظاهر خدمات زیبایی و اجتماعی است، در واقع بخشی از سازوکار سرکوب نرمِ زنان است؛ ساختاری که با بهرهگیری از سانسور، طرد روانی، نظارت اخلاقی و تحمیل هنجارهای مذهبساز، زنان را به حاشیه رانده و هویت زیبایی، کار و حضور اجتماعیشان را به ابزار قدرت تبدیل میکند.
در آشفتگی اقتصادی، زنان آرایشگر نیز خود تبدیل به سوژهای در بازار ارزان شدهاند، مجبور به کار برای دهها ساعت، با درآمد ناکافی و بدون حمایت حقوقی، در شرایطی که حضور فعال در جامعه برایشان مشروط به پوشش، آرایش و رعایت هنجاری است. یعنی بهرهکشی دوگانه، بهرهکشی اقتصادی از زنِ کارگر و بهرهکشی نمادین از زنِ زیبایی که این جلوهای از تولید بدن زن بهعنوان ابزار سیاسی-اقتصادی است.
در بستر سیاسی ایران، این پدیده تنها یک امر اجتماعی-اقتصادی نیست، بلکه نمونهای از سلطه جنسیتی حکومتی عینی است، یعنی حکومتی که جسم زن را به صحنه کنترل، بازار و انضباط بدل کرده است. زنان آرایشگر، بهجای فعالان اقتصادی مستقل، مزدبگیرانی شدهاند که باید در چارچوب اخلاق رسمی تطبیق یابند، زیباییشان را خودسانسور و مشتریشان را تابع سیاستهای فرهنگ رسمی کنند.
مهندسی بدن زن در اقتصاد زیبایی اقتدارگرایانه
امروزه آرایشگاههای زنانه در لایههای پنهان و پیچیده، به یکی از ابزارهای کلیدی انضباط و مهندسی بدن زنانه در چارچوب نظم مردسالار، مصرفگرا و ایدئولوژیک بدل شدهاند. درون این فضاهای بهظاهر خصوصی، نهفقط ایده «زیبایی» بلکه ایده «بدن قابلقبول»، «چهره شایسته نمایش» و حتی «زن نرمال» تولید و بازتولید میشود. اینگونه است که آرایشگاهها، در اتحاد با فشارهای فرهنگی، اقتصادی و روانی، نقش کلیدی در شکلدهی به سوژههای زنِ قابلتحمل و کنترلشده در نظم اجتماعی-سیاسی ایران بازی میکنند. در این فضا، زیبایی امری طبیعی یا فردی نیست، بلکه پروژهای است تحمیلی و بیپایان.
درواقع این فضاها با بازتولید دائمی اضطراب بدنی، بدن زن را به پروژهای ناتمام تبدیل میکنند. زن هر بار که به آینه نگاه میکند، نقصی جدید میبیند که باید «درمان» شود. همین نگاه، محصول سازوکار روانی پیچیدهای است که از طریق زبان، نگاه دیگران و فشار فرهنگی تغذیه میشود. نتیجه، فرسودگی ذهنی، از دست رفتن اعتماد به نفس بدنی و تعویق دائمی رضایت از خویشتن است.
از بُعد دیگر، آرایشگاههای زنانه به نوعی اقتصاد مصرفی وابستهاند که بدن زن را به یک «پروژه سرمایهگذاری» بدل میکند. هر خدمات جدید زیبایی، از لمینت مژه و کاشت ناخن گرفته تا هایفوتراپی و بوتاکس، نه فقط اقدامی برای زیبایی، بلکه یک الزام برای بقا در بازار بدن است. زن باید خرج کند تا دیده شود، باید تغییر کند تا قابل پذیرش باشد. در واقع، بدن زن به کالای در حال ارتقاء دائمی تبدیل شده، در بازاری که خودش تولیدکننده، مصرفکننده و قربانی همزمان آن است، یعنی آرایشگاه تبدیل به مکانی میشود که در آن زن، ناظر خودش میشود. یعنی زن، نگاه جامعه را درونی کرده و حتی در خلوتترین حالات، خود را از بیرون قضاوت میکند. این کنترل همزمان دولتی نیست، اما با سازوکارهای مشابه امنیت روانی را تهدید میکند: «چرا انقدر شکسته شدی؟»، «نباید با این مدل ابرو بیرون بری»، «الان همه بوتاکس میزنن»... چنین جملاتی حامل خشونت نمادینی هستند که زن را از درون میشکنند که در ایران، این فرایند یک لایه مضاعف نیز دارد، یعنی زیبایی زن در عین حالی که باید به استانداردهای جهانی و بازاری برسد، نباید از حدود اخلاق رسمی عبور کند. زن در محاصره است یعنی از یک سو فشار فرهنگی برای زیباتر بودن، از سوی دیگر فشار حکومتی برای «نجیبتر» بودن. این دوگانگی روانفرسا، زن را دچار تضاد دائمی و دوپارهگی ذهنی میکند.
درنتیجه در نظامی که بدن زن همواره تحت کنترل است، چه در خیابان، مدرسه، رسانه و حالا در آرایشگاه. اما این مقاومت نیاز به آگاهی سیاسی، شناخت ساختارهای خشونت نرم و بازپسگیری تعریف زیبایی دارد. آنچه بهظاهر خدمات زیبایی است، در واقع فرایندی سیستماتیک برای تبدیل بدن زن به ابژهای قابلنظارت، مصرفپذیر، سودآور و سرکوبشده است.
این فضاها درون ساختار پیچیدهای از قدرت، مصرفگرایی، نظارت و نابرابری جنسیتی عمل میکنند و همزمان بدن زن را استانداردسازی، قابلکنترل و سودآور میسازند. آنها به یک نهاد فرهنگی-اقتصادی تبدیل شدهاند که نه تنها زیبایی را کالا میکنند، بلکه خودِ زن را به «پروژهای ناتمام» و «سوژهای ناکامل» فرو میکاهند.
به عبارت دیگر، در فضای آرایشگاه آنچه به زنان عرضه میشود صرفاً خدمات زیبایی نیست، بلکه «پکیجی» از بایدها و نبایدهای بدنی است: مدل ابرو، فرم صورت، رنگ پوست، حجم لب، نوع بینی و حتی نحوه نشستن و حرف زدن. این هنجارها، نه از بالا بهطور رسمی، بلکه از دل گفتگوهای روزمره، مشاورههای آرایشی، قضاوتهای جمعی و فرهنگ غیررسمی جاری میشود؛ اما بهطرز پنهانی در خدمت همان ایدئولوژی نظم بدن زن هستند که در سطح کلان نیز اعمال میشود.
یعنی مدلهای زیبایی در آرایشگاهها بر پایه نگاه و خواست مردانه شکل میگیرند که این زیبایی نه برای خود زن، بلکه برای انطباق با ایدهآل مردسالار تعریف میشود. در همان راستا هر «نقص» کشفشده، به بازار جدیدی برای فروش خدمات بدل میشود، یعنی رفع تیرگی، بوتاکس، لیفت، مزوتراپی، لیزر، کاشت و… زن در چرخهای بیپایان از مصرف میافتد. این فرایند، بدن را به منبع سود بدل کرده و زن را به مصرفکنندهای وفادار و ناتمام تبدیل میکند. سرمایهداری با بهرهگیری از اضطراب بدنی، سودآوری خود را از کنترل روانی زنان تأمین میکند. ما با سلسله مراتبی از مصرف و استثمار و کنترل مواجه هستیم. کارگر آرایشگاه خود توسط کارفرمای خود عموما با کمترین مزد به کار گرفته میشود، مالک آرایشگاه، کارگران آن و همزمان مراجعان در پروسهای متقابل مجبور به تن دادن به مناسباتی هستند که آگاهانه یا ناآگانه روان آنها را فرسوده ولی باید این چرخه سود ادامه پیدا کند. مشتری احساس نازیبایی و ناکافی بودن دریافت میکند، کارگر آرایشگر کارش ادامه پیدا میکند، پول هم به جیب مالک میرود. این تخریب چندلایه معیارها و اعتماد به نفس یا تولید هنجارهای زیبایی تنها روی صندلیهای نیمهخوابیده آرایشگاه صورت نمیگیرد، فضای آرایشگاه خود انتهای زائدهی چرخه پیچیدهی دنیای مصرف سرمایهدارانه است که بخشی در سیکلی جهانی و از طریق رسانه و سینما و شبکههای اجتماعی ساخته و بعد تا دورافتادهترین روستاها و نقاط محروم منتشر میشود. در این مسیر ساختار قدرت مذهبی هم استفاده و سواستفادههای ایدئولوژیک و اقتصادی خود را از آن میکند. برای نمونه وقتی تمام طبقات اجتماعی-اقتصادی یک جامعه درگیر مسئله زیبایی که نه انتهایی دارد نه نقطه پایان و توقفی و شبیه به یک باتلاق رهاییناپذیر عمل میکند جایی برای سیاست باقی نمیماند. مراکز زیبایی یا پیرایش خود بخشی از مکانهایی است که در آن مصرف جای سیاست را میگیرد.
درنتیجه آرایشگاههای زنانه نه مکانهایی خنثی و بیطرف، بلکه نهادهایی در دل ساختار قدرتاند که بدن زن را موضوع کنترل، استانداردسازی و بازتولید مردسالاری میکنند. با زیبایی بهمثابه ابزار سلطه، زنان به سوژههایی ناکافی، پراضطراب و همیشه در حال اصلاح تبدیل میشوند. راه رهایی از این خشونت ساختاری، نه در انکار زیبایی، بلکه در افشای سازوکار سلطهای است که زیبایی را از بدن زن میرباید و آن را در خدمت کنترل، مصرف و انقیاد قرار میدهد.