٨ مارس را باید وفادارانە یادآور شد
در جامعه ایران زنان در یک طبقه و در یک سطح اقتصادی قرار ندارند. اگر برای طبقات پایین، کار و درآمد حیاتی است برای طبقات بالا مسئله حجاب در اولویت است و طبیعی است که خواستهای آنها در یک سطح نیست و توان درک یکدیگر را ندارند
هیماراد
سنە- مناسبتی کە باید یادآور مبارزه زنان باشد، زنانی که اگرچه با زنان ایران از لحاظ جغرافیایی، اقتصادی و سیاسی در موقعیتی متفاوت بودند اما وجه مشترک آنها با تمام زنانِ مبارز، مبارزه برای برابری و جایگاه برابر بود.
تقلیل دادن ٨ مارس، روز جهانی زن به جشن گرفتن، بە این میماند کە زحمات زنانی مانند کلارا زتکین کە این روز را نامگذاری کرد تا روزی باشد برای دادخواهی زنان و سالها در برابر ستم طبقاتی و ستم مضاعف فعالیت داشت و زنان فعال دیگری در سراسر دنیا کە در راە آزادی زن جان داداند، نادیده گرفته شود و آن مبارزات با تزئینات دروغین دنیای سرمایهداری پوشش داده شود که سعی در نابودی ارزشها و بازتولید ابتزالها دارد ، ابتزالهایی که سرمایهداری را جان دوباره میبخشد.
اما نقش ما در چنین روزهایی چیست؟ باید در مقابل این نگاه سطحی به هشت مارس چه اکتی داشت تا امیدی به ادامهی آن مبارزات داشته باشیم، توان ما در مبارزه علیه ستم زنان در این زمان و با شرایط اقتصادی و سیاسی و جغرافیایی خود باید چگونه سازماندهی شود تا مبدل به یک مبارزهای تمام عیار شود؟
اولین قدم پی بردن به ستمهایی است که روزانه زنان با آن روبرو هستند اما به دلیل تَکَرُر، عادی سازی شدەاند، شرایطی که برای بیشتر زنان به مثابه یک زندگی نرمال و شیک و پیک است، و عالی ترین درجه را برای زن ازدواج با یک مرد ثروتمند میداند و تحصیلات آکادمیک نیز نتوانسته با آن مقابله کند، چه دختران لیسانس و فوق لیسانسی که در رویای خود هنوز در پی تور کردن آن مرد سوار بر اسب هستند!
آگاهی به ستم از آن جهت مهم و حیاتی است که تا ستمها شناخته نشوند نمیتوان براساس آن برنامهای کوتاه مدت و درازمدت برای مبارزه داشت. در جامعه ایران این نابرابریها کدامند و آیا میتوان یکی را بر دیگری مقدم دانست و یکی را در پایین ترین درجه قرار داد، به عنوان مثال حقوق برابر برای کار برابر را در اولویت قرار داد و حجاب را در پایین ترین سطح و یا باید برای رسیدن به تمام آنها بدون اولویت بندی و در یک زمان مبارزه کرد.
در جامعه ایران زنان در یک طبقه و در یک سطح اقتصادی قرار ندارند. اگر برای طبقات پایین، کار و درآمد حیاتی است برای طبقات بالا مسئله حجاب در اولویت است و طبیعی است که خواستهای آنها در یک سطح نیست و توان درک یکدیگر را ندارند. اما برای مبارزه باید به همگرایی رسید تا زنان با داشتن هدفهای ریز و درشت باهم به هدف نهایی برسند و همه برای داشتن یک جامعه برابر تلاش کنند، درک درستی از خواستهای طبقه خود و دیگر طبقات داشته باشند و اختلافات را کنار بگذارند و در عین اختلافات به اتحادی برای مبارزه برسند و آن شکافی که همیشه در میان فعالین زن وجود دارد و آن نفرت را متوجه دشمن بزرگ، حکومت جمهوری اسلامی بکنند.
جمهوری اسلامی به خوبی توانسته است زن و مرد را در دو گروه و دو طبقه مقابل هم قرار دهد و خود خیلی آرام و زیر پوستی کنار بکشد تا اگر زنی خواست کسی را بازخواست کند و یقهٔ کسی را بگیرد به مرد برسد و به قول معروف تمام کاسه کوزهها را بر سر او بشکند اما اگر کمی عمیق به مسئله زن در ایران بنگریم ریشهٔ این نابرابریها را در حکومتی میبینیم کە بسیار هوشمندانە زن را از صحنه اجتماع پاک کرده و اگر نتوانسته کامل پاک کند حضورش را کمرنگ کرده است و این را اول به واسطهٔ قوانین انجام داده قوانینی که زن را نصف مرد قلمداد میکند و دیه، حق ارث و ... به زن به عنوان یک انسان کامل تعلق نمیگیرد بلکه به اندازه نصف مرد یعنی نصف یک انسان پرداخت میشود.
قوانینی که ازدواج مرد با بیشتر از یک زن را توجیه میکند، حق طلاق را به مرد میدهد، حق حضانت فرزند را به پدر میدهد، برادر پدر و شوهر را مسئول و ولی زن میداند، زن را ناموس مرد و کشتن زن به دست مرد را عادی جلوه میدهد و قاتل را به مجازات نمیرساند، زن را در سِمَتهای سیاسی دخالت نمیدهد و در بسیاری از رشتههای درسی و ورزشی زن حق فعالیت ندارد، در ورزشهایی مانند کیگ بوکسینگ و فوتبال و... زن مانند مرد شرایط مهیایی ندارد، به دلیل حجاب دست و پاگیر نمیتواند آنگونه که باید توانایی خود را در ورزش به کار گیرد و هزاران موارد قانونی دیگر که زن را له میکند و از صحنه بازی حذف میکند و اشتباه است که فکر کنیم صرفا با کارهای فرهنگی میتوان زن و مرد را به برابری رساند، درحالی که در ایران تا قوانین تغییر نکنند زن جایگاه واقعی خود را نمییابد. به عنوان مثال مردان زیادی را میشناسم که به حق ارث برابر اعتقاد دارند اما این اعتقاد آنها هیچ تاثیری در اجرای قانون ندارد و یا پدرانی که خود را مالک دختران خود نمیدانند و بالعکس، اما برای خروج از کشور و هر تصمیم دیگری از لحاظ قانونی باید به عنوان ولی از رضایت پدر مطمئن بود و.....
اگرچه در چنین شرایطی مردان نیز نفع میبرند و در جایگاه بالایی نسبت به زن برخوردارند و حتئ قانع کردن آنها به اینکه باید برای برابری تلاش کنند سخت است اما بیشترین دستاورد را حکومت مستبدی میبرد که زن را به گوشه خانه راند تا کار خانگی، تولید جمعیت، فرزند پروری و تمام وظایفی که باید اقتصادی میبود و دولت مخارج آن را تامین میکرد به وظیفه اجتماعی زن تبدیل کرد بدون حقوق و بیمه و مزایا، و اکنون به وظیفه مادری، همسری تبدیل شده و وفاداران را قدیسانی معرفی میکنند که الگوی سایرین شوند و از آنها مادرانی ساختند تا به پای بچههایشان بسوزند و بسازند و از حق کار کردن و استقلال مالی، از حق جایگاه اجتماعی بالا، و هرچیزی که مادری را مختل کند گذشتند تا شاید مادرانی مقدس قلمداد شوند.
و اینها همه در سایەی حاکمیت جمهوری اسلامی است و اکنون ضرورت هرچه بیشتر انجمنها و نهادهای مردمی احساس میشود تا بتوانند زنان جامعه را جذب کنند و خط کشی بین زنان، و بین زنان و مردان را از بین ببرند و نیز بتوانند از طریق این نهادها فشارهایی را برای تغییر قوانین ایجاد کنند، به همین دلیل است در جمهوری اسلامی وجود انجمنها به وحشتی برای حکومت تبدیل شده است و از مجوز دادن و فعالیت این مکانها خودداری میکند.