زن شریف زن مردە است!

نویسندە پرستو فرخی

در مناسبات سیستم زن بیزاری، صرف زن زاده شدن کفایت می کند تا برای پالودن روزمره یک مؤنث شر ابدی، آیین تعمید مردسالارانه بجا آورده شوند. دیگر نیازی نیست تا گناهکار بودن یا نبودن زن در کفه سنجه عدالت مردسالاری به شور گذاشته شود. زن همان گناه و شهوت است و بس در این میان یا مستوره است و محفوظ، یا مکشوفه است و محکوم.

بدن ذاتاً فسادمحور زنانه می بایست از نظرها پنهان بماند تا تعرضی نصیب وی نگردد. زن مسئول شرزدایی و سم زدایی پیوسته از بدنی ست که جوهره اش مسموم و عامل فتنه است. چنانچه از فرامین ازاله شرِ فالوس سنتریسم تبعیت کند، مزین به لقب مقدس «فرشته» و چنانچه نکند سزاوار داغ ننگ لقب «فاحشه» است.

 

ثنویت کاذب فاحشه/فرشته فاکتوری کلیدی و اساسی در زیست زنان و تعیین کننده مرگ و زندگی زنان است

فاحشه در چنین مرزبندی ای، زنی ست که خود را ملک طلق مردی نمی داند و برای خود هویتی غیر از آبروی یک مرد قائل است و نیازی نمی بیند که غیرت مردانه او را از جایگاه سوژگی قائم به ذات خود بیگانه سازد او نیازی نمی بیند که به آزادی خود در ازای آرامش در ساحل امن ناموس مردی بودن، چوب حراج زند. اما بازی واژگانی زبانی که در دست ساختار قدرت است، مفهومی چرکین از فاحشگی ارائه می دهد که فاعلیت زن بر بدن خود را در چرخش پارادایمی از زاویه دید خوانش مردمحور، به بی بندوباری جنسی تعبیر می کند و برای اثبات این مدعا که اگر افسار اختیار زن به دست خودش باشد، عاقبتی جز ولنگاری ندارد، او را شایسته «تجاوز استحقاقی» می داند تا درس عبرتی باشد برای دیگران

 

دوراهی تجاوز استحقاقی/ مرگ استحقاقی؛ کفاره گناه زن زاده شدن است 

تجاوز استحقاقی، مجازات به حق زنانی است که یاغی بوده اند و به کرنش در برابر انفعال جنسی سرخم نکرده اند، نسبت به علایم احتیاط های جنسیت زده نظیر نوع پوشش بی توجه بوده اند، زنان بدی که به افسانه بکارت دهن کجی کرده اند یا نسبت به وظیفه خانه نشینی خود بی توجه بوده اند و در پی سهم بیشتر از فضا بوده اند و یا در همان حریم خصوصی ناشزه هایی بوده اند که مستحق تجاوز در بستر زناشویی اند

در مانیفست فرهنگ تجاوز، «فاحشگان»، به مثابه تجاوزگران و متعدیان به سرزمین دیگری مردانه هستند، بنابراین باید متقابلاً با شلاق تجاوز، وادار به عقب نشینی شان به سرزمین خانگی کرد. در واقع تجاوز به بدن زنانه سزای تجاوز به حریم مردانه است

فرهنگ تجاوز، فرهنگی ست که مصوبه «مصونیت مشروط» زنان را تصویب می کند، یعنی زنان را مستحق تجاوز می داند مگر با رعایت اصول متعین مرد ساخته. از نقطه نظر چنین دیدگاهی زنان اصولا فاحشه اند مگر اینکه خلافش ثابت شود. زنان در مقام مجرمان بالقوه پیوسته باید شواهد، مدارک و اسنادی ارائه کنند دال بر بجای آوردن مستمر آیین توبه و جلب نظر و تائیدیه دادگاه عدل مردسالارانه برای اثبات بی گناهی و قرارگرفتن در زمره فرشتگان

 

در برابر فاحشگان که تجاوز استحقاقی در انتظارشان است، فرشتگان شایسته مرگ استحقاقی‌اند

فرشتگان در چنین خوانشی زنانی هستند که دامانشان از هر پلیدیِ غیر زنانگی پاک است. آنان بر تبادلات مردانه و انتقال از ولایت پدر به شوهر سرخم کرده اند و هیچ فاعلیتی برای خود قائل نیستند آنان زنان خوبی هستند به آسمان می روند برخلاف زنان بدی که به هرجا می روند! آنها متعلق به هرکسی هستند غیر از خود. آنان مریم عذراهایی در برابر حواهای گناهکارند که پایان دادن به زندگی، بر لکه دار شدن پاکدامنی شان می چربد. آنان ماورایی و مقدس اند پس می بایست ناپاکی را به شیوه ای اثیری و اسطوره ای از خود بزدایند. مرگ و پایان دادن حماسه گون به زندگی، تاوان تطهیر این زنان است

فرشتگان، نبودن را ترجیح می دهند به بودنی که پس از بازگشت از رزمگه تجاوز، آنان را از رده زن خوب خارج خواهد ساخت و آنان را در تظلم خواهی ناعادلانه ای مؤاخذه خواهد کرد که هیچ راهی برای اثبات آش نخورده نیست و پیشاپیش آنان را لکاته خواهد خواند و بهر حال چنین رأی خواهد داد که "کرم از خود درخت بوده." 

حتی استرداد بدن زن لمس شده و فتح شده بدست مرد بیگانه به خانه، به مثابه مایه ننگ خانواده و موجبات عذاب روزمره و مسبب شرم مردان شناخته می شود که در موارد زیادی بازنگشتن زن و مرگ وی بر رجعتش ترجیح داده می شود. آن بدن آلوده جز با عروج در آسمان پاک نمی شود و باید راه هبوط و بازگشتت بر زمین بسته شود.

کشتن خود و ترجیح نبودن بر بودن، تکمیل نهایی پازل قربانی کامل است. «قربانی کامل» کسی ست که حذف خود را به مثابه ارزشمندترین و نهایی ترین مدرک اثبات پاکدامنی بر طبق اخلاص در برابر هیئت منصفه مردسالاری قرار می دهد تا ثابت کند که به او تجاوز شده و از اتهام «قربانی ناکامل» تبرئه شود؛ چراکه قربانی ناکامل همواره به سبب مقاومت، خشم، ممانعت و یا مقابله به مثل محکوم است نظیر ریحانه جباری، زهرا نویدپور و هزاران زن که سکوت نکرده و متهم شده اند چراکه این قاعده مسلم است که فرشتگان شهید می‌شوند اما فاحشگان کشته می شوند.

پس قربانی آزار در شرایط بی حقی کامل ترجیح می‌دهد خود سالب جانش با لقب فرشته باشد تا اینکه در پای چوبه اعدام بنام فاحشه دار زده شود. آنان به مثابه قربانیان کامل ایده آل به خاک سپرده می شوند که هیچ مقامی بالاتر از این در قاموس مردسالاری نیست تا بدان جا که به وی لقب "شهید" می دهد و آنان را همچون سربازان گمنام خود درجه و نشان ایثار می دهد.

بزرگداشت فرشتگان یگانه مراسمی ست که غیور مردان را به شرکت و همدردی وا می دارد؛ آنان نه برای مصیبت زن بودن در جهان مردسالار و استیصال زن، بلکه در ماتم نقض حریم غیرت شان، بنام زن و به کام مردسالاری، پا به پای فعالین حقوق زن اما در راه تجدید میثاق و بیعتی دوباره با آرمان های مردمدار در اعتراض به تعرض به حریم مردانه که ناموس شان را به تاراج برده اعتراض می کنند. بدون اینکه مرز بین مطالبات خود و مطالبات فعالین حقوق زنان را به چالش کشند. این تنها جایی ست که مردان کنار زنان به شکلی چشم گیر حضور دارند؛ صداهایی که معمولاً در مواجهه با تجاوز در بستر زناشویی و یا تجاوز استحقاقی به فاحشگان و خشونت های خانگی و... به ناگاه خاموش می شوند. مخفی شدن پشت نام «حقوق زن» برای کتمان همدستی با آن کثافت متعفن فرهنگ تجاوز، ساده ترین راه و تکنیک زیرپوستی احیای ناموس پرستی و خشونت سیستماتیک علیه زنان در زمینه و زمانه ای ست که افسانه برابری سایه افکنده است.

زن در این سیستم، چه فاحشه و چه فرشته خوانده شود در هر حالت قربانی فرهنگی ست که مرز بین شرافت و بی شرفی زن را در انتخاب بین خودکشی و یا تسلیم زن در برابر تمنیات مردانه تعیین می کند. زن شریف، زن مرده است و این عکس العمل زن در برابر تجاوز است که شاغول شرافت اوست. در این میان مردان همواره بانیان شرافت اند و تجاوز، بخشی جدانشدنی از ذات شهوت افسارگسیخته شان شناخته می شود که کسی را یارای مقابله با متجاوزین بالقوه شریف نیست! تنها راه، حذف زن است.

حالا تنها چالشی که در ذهن زن در معرض تجاوز می گذرد همین است. چه کسی می داند که شلر در لحظه دست و پنجه نرم کردن با دوراهی تجاوز/مرگ با در نظر گرفتن همه مصائب زن بودن در روزگارش، در نهایت به این چالش نهایی ذهن زن در معرض تجاوز با چه حالی پاسخ داد که " بودن یا نبودن: مسئله این است. آیا خِرَد را بایسته‌تر آن که به تیرها و تازیانه‌های زمانهٔ ظالم تن سپاریم، یا بر روی دریایی از درد سلاح برکشیم، به آن بتازیم و عمرش را به سر آوریم؟ مُردن، خوابیدن – دیگر هیچ"

 

منبع: جامعە شناسی زن روز